مقاله | کودکان استثنایی و چالشهای مادران

نخستین تجلی فشارهای روانی حاصل از وجود فرزنـد معلول بر بخـش هـای ضـعیف جسـمانی و روانـی والـدین است. برای مثال، لکنت زبانهای خفیـف دوران کـودکی والدین ممکن است مجدداً بارز شود. همچنین سر دردها، اضطراب، بیحسی دست و پا، احساس فشار و سنگینی در سینه و ماننـد آن کـه بـا بررسـی تاریخچـه زنـدگی آنـان، ریشه دار بودنشان مشخص میشـود، بـروز مـی یابـد. عـدم توجه به این نشـانه هـا و تـداوم آنهـا سـبب تحلیـل قـوای جســمی و روانــی و نیــز موجــب بــروز احساســاتی ماننــد خستگی، افسردگی یا احساس تنش مداوم مـی شـود. ایـن حالات، نگرش منفی، سوظن و بدبینی نسبت به دیگران را در فرد به وجود میآورد.

بدون تردید نوع ارتباط مادر با کودک استثنایی از مهمترین زمینه های پژوهش و مطالعه اسـت. زیـرا شخصـیت فـرد اسـتثنایی، بازتـابی از شخصـیت والدین، به ویژه مادر میباشد. بر اساس نظریه دلبستگی، رفتار مادرانه و واکنشهای مادر نسبت به فرزند تأثیر بسزایی نه تنها در دوره کودکی بلکـه تـأثیر ماندگاری در تمام مراحل تحول دارد. بنابراین یکی از عوامل بنیادی، نحوه پذیرش و برخورد مادر با معلولیـت کـودک اسـت. طبـق آمارهـای مو جـود، حدود سه درصد از کل کودکان دارای معلولیت میباشند، لذا لزوم شناخت این کودکان و نحوه واکنشهای روانی و عاطفی مادران و آمـوزش صـحیح رفتار و کنار آمدن با این کودکان از ضروریات محسوب میشود. در این مقاله سعی شده است به انواع واکنشهای معمول و پژوهشهای انجام شده در این مورد پرداخته شود.

اصولا"تولدفرزند سازگاریهای جدیدی را در خانواده طلب میکند. پیدایش غریبه سوم به نام نـوزاد، عـلاوه بـر مشکلات ویژه ای چون تغذیه، نگهداری، پرستاری و مانند آن، فشارهای روانی بسیاری را بروالدین تحمیل میکنـد. حال اگر نوزادی با معلولیـت هـای ذهنـی یـا جسـمی و یـا رفتاری و یا ترکیبی از آنهامتولد شود، فشـارهای روانـی حاصل از وجود چنین فرزندی بر اعضای خانواده به ویـژه مادر چندین برابر میگردد. به خوبی میدانیم که والدین درباره کودکان خود کـه هنوز به دنیا نیامده اند، رویاهـا و تخیلاتـی دارنـد. آنـان بـه ویژگیهای ظاهری مانند رنگ مـو، رنـگ چشـم، رنـگ پوست و تا صفات باطنی چون توان ذهنی، کیفیت رفتاری و موفقیتهای اجتماعی ... در حدبسیارمطلـوب ومطـابق میل خویش می اندیشند. اما تمام این رویاها با به دنیا آمدن یک کودک معلول فرو میریزد و یکـی پـس از دیگـری محو میشود. معمولاً مادر بیشترین ضربه روحی را متحمل میشـود. آگـاهی از معلولیـت کـودک فشـارهای روانـی مضاعفی را وارد میکند که این امر سبب بر هـم خـوردن نظم، آرامش و سازش یافتگی زندگی میشود. عمده ترین مشکلات یا پیامدهایی که در اثر فشار روانی بر مادر پدید می آید عبارت است از:

آشکار شدن مشکلات پنهان

نخستین تجلی فشارهای روانی حاصل از وجود فرزنـد معلول بر بخـش هـای ضـعیف جسـمانی و روانـی والـدین است. برای مثال، لکنت زبانهای خفیـف دوران کـودکی والدین ممکن است مجدداً بارز شود. همچنین سر دردها، اضطراب، بیحسی دست و پا، احساس فشار و سنگینی در سینه و ماننـد آن کـه بـا بررسـی تاریخچـه زنـدگی آنـان، ریشه دار بودنشان مشخص میشـود، بـروز مـی یابـد. عـدم توجه به این نشـانه هـا و تـداوم آنهـا سـبب تحلیـل قـوای جســمی و روانــی و نیــز موجــب بــروز احساســاتی ماننــد خستگی، افسردگی یا احساس تنش مداوم مـی شـود. ایـن حالات، نگرش منفی، سوظن و بدبینی نسبت به دیگران را در فرد به وجود میآورد.

مشکلات ارتباطی والدین با سایر اعضای خانواده

با توجه به درگیر شدن بیش از حد والدین بـا کـودک معلول، ممکن است سایر افراد خانواده دچار کمبود توجه تعلیم و تربیت استثنایی و محبت شـو ند و یـا مسـئولیت بیشـتری بـرای مراقبـت از کــودک معلــول بــر عهــده آنــان گذاشــته شــود. در ایــن خانواده ها، معمولاًخواهران و برادران سـالم بـه فراموشـی سپرده میشوند. لذا این امرگاهی سبب ایجاد احساس خشـم، گناه، افسردگی و مشکلات تحصیلی در آنهامیشود.

تحدید پیشرفت خانواده

محدودیت در ارتباط های منطقی و صحیح ایـن گونـه خــانواده هــا بــا دیگــران بــه دلیــل وجــود احساســاتی نظیــر خجالت، گناه و تمایل بـه پنهـان کـردن کـودک موجـب میشود تا آنان از افراد دیگـر فاصـله بگیرنـد. بنـابراین بـه انزوای اجتماعی بیشتر می انجامد.

سست شدن یکپـارچگی خـانواده و احتمـال وقـوع بحرانهایی مانند مشکلات زناشویی، جدایی و طلاق

 وجود نوزادی با ناتوانی، مستلزم توجه طـولانی مـدت برای تغذیه، امور درمانی و مراقبتهای عمومی اسـت کـه نقشی تعیین کننده در زندگی کودک دارد. از ایـن لحـاظ وظیفه مادرکه برقراری تعادل بین نقش مادروهمسر است، دچار آسیب میشود. پس از مدتی احساس خستگی مـی تواند تأثیرقابل ملاحظه ای بر کیفیت رابطه زوجین داشـته باشد. نگرانی والدین از آینده کودک معلول، ممکن است آنقدر شدت یابد کـه مـانع از توجـه منطقـی و اصـولی بـه وضعیت فعلـی کـودک و نیازهـای او شـود. ایـن نگرانـی شدید معمولاً نیروی والدین را هدر میدهـد و گـاه سـبب میشود کـه آنـان نتواننـد وظـایف ضـروری و مـورد نیـاز زنــدگی مشــترک را بــرآورده ســازند. اگــر مشــکل هــای دیگــری نیــز وجــود داشــته باشــد، ایــن مشــکلات تشــدید خواهد شد و سبب سست شدن بنیاد و یکپارچگی خانواده میشود. (سیف نراقی و نادری، ۱۳۸۱ (پژوهشهای انجام شده در این زمینه نشان داده اند کـه مادران کودکان استثنایی بـه شـدت تحـت فشـار روانـی و استرس قرار داشته وسطح افسردگی و اضطراب در آنهانسبت به مادران فاقد کودکان استثنایی بالاتر است.

 پژوهش حسین نژاد (۱۳۷۵) نشان داد که بین دو گـروه والدین کودکان عادی وکودکان معلول از نظر میزان فشار روانی تفاوت معنی داری وجود دارد به طـوری کـه مـادران کودکان معلول تحت فشار روانـی شـدیدتری مـی باشـند. غبــاری بنــاب و تربتــی (۱۳۸۸) نشــان دادنــد کــه مــادران کودکــان درخودمانــده در زمینــه طــردکودکــان، اعطــای آزادی افراطی و حمایت افراطی از مادران کودکان عادی متفاوت بودند. به این صـورت کـه ایـن مـادران کودکـان خود را بیشتر از مادران عادی طرد مـی کردنـد و آزادی و حمایت افراطی بیشتری در مقابل فرزندان دارند. همچنـین این پژوهش نشان داد که تعداد کودکان ناخواسته در بـین این کودکان نسبت به کودکـان عـادی بیشـتر بـوده و ایـن تفــاوت معنــی دار اســت. پــژوهش یکتــاخواه(۱۳۸۸) در ارتباط با شیوه های مقابله به کار گرفته شده توسط مادران کودکان استثنایی نشان داد که در گروه مـادران کودکـان استثنایی میزان تنیدگی در کل و در خرده مقیاسها بیشـتر از گروه عادی میباشـد. در مـورد اسـتفاده از سـبک هـای مقابله ای، گروه کم توان ذهنی ازسبک دوری جویی و گریز و پرهیز بیشتر اسـتفاده کـرده انـد و همـین نتیجـه در مـورد مادران دانش آموزان نابینا و ناشنوا نیز به دست آمده است ولی در گروه عادی سبک گریز و پرهیز و خویشـتن داری و باز برآورد مثبـت، بیشـتر اسـتفاده شـده اسـت. پـژوهش ساجدی و همکاران(۱۳۸۹)نشان داد که نمـره اضـطراب مادران کودکان مبـتلا بـه فلـج مغـزی از مـادران کودکـان عادی بالاتر است

. پـژوهش موسـوی خطـاط(۱۳۹۰) در مورد ویژگـی هـای شـناختی، روانـی و اجتمـاعی والـدین کودکان بیش ازیک فرزند استثنایی نشان داد که سلامت مادران دارای کودکان اسـتثنایی در چهـار بعـد جسـمانی، اضطراب، عامل اجتماعی و افسردگی از مادران کودکـان عادی پایینتر است.

واکنشهای شایع خانواده ها نسبت به تولد فرزند معلولشان

احساس گناه و تقصیر
 احساس ناکامی و محرومیت.
 انکار واقعیت و کتمان حقیقت.
 اضطراب و نگرانی.
 مکانیزم برون فکنی و فرافکنی.
 سازگاری خانواده و پذیرش کودک.

 احساس گناه و تقصیر
والدین احساس می کنند چون فرزند شان معلول شده آن ها مقصر هستند و خود را بسیار سرزنش می کنند و واکنش هایی مانند احساس گناه و خود را مستحق مجازات می بینند این نوع نگرش حتی لحظه ای  آنها را آرام نمی گذارد، حتی این راهم باور ندارند که در بین تعداد فرزندانشان ممکن است یکی از آنها معلول بدنیا بیاید. در این مرحله والدین فشار روانی و استرس زیادی متحمل میشن.

احساس ناکامی و محرومیت

والدینی که از به دنیا آمدن فرزند معلول شان احساس محرومیت و ناکامی می کنند حالت روانی سخت و تنش زایی در درون خود دارند و این احساس مدتهای مدیدی با آنها همراتهی کرده و اگر بدرسته و یا با کمک یک مشاور مهار نشود می تواند تبعات بسیار بدی به لحاظ روانشناختی برای والدین به همراه داشته باشد.

انکار واقعیت و کتمان حقیقت

 در این مرحله جملاتی نظیر آنچه در زیر آمده از اینگونه والدین می شنویم:

پسرم کمی پاش اذیتش می کنه و گرنه هیچ چیش نیست
دخترم کمی بیناییش مشکل داره و گرنه می بینه
فقط دسپ چپ پسرم مشکل داره اصلا معلول نیست

بچم خیلی هم باهوشه فقط به زمان بیشتری  نیاز داره و... و.

در واقع مکانیزم روانی –دفاعی انکار در اینجا به ظاهر به کمک والدین می آید تا بتوانند به نوعی با واقعیت کنار بیایند، البته در مقطی کوتاه و تا زمانی که واقعا" متوجه شوند و به این نتیجه برسند که فرزندشان معلول است. به تجربه دیده ایم که خانواده هایی که در مرحله انکار تثبیت می شوند  در واقع فرزند خود را از ارائه خدمات توانبخشی بهنگام که به گلدن تایم(وقت طلایی) مشهور است محروم می نمایند. مضاف بر آن هر چه دیر تر به واقعیت برسند آسیب روانی بمراتب بیشتری می بینند. در اینجا این تکلیف بر عهده همسر است تا مادر را قانع کند واقعیت را بپذیرد و از کمک یک مشاور روانشناسی بهره بگیرد.

اضطراب و نگرانی

 واکنش والدین به معلولیت فرزندشان به این گونه است که آن ها خود را در مقابل این مشکل گم می کنند و گاه فلسفه بافی های عجیب و نا مرتبط انجام می دهند خدایا من چه گناهی کردم که ...
این والدین مانند کسی که در موقعیت تنش زا گیر افتاده عمل و رفتار می کنند.

مکانیزم برون فکنی و فرافکنی

 مقصر پزشک ...‌ هست ما چه تقصیری داشتیم؟
مقصر شرایط آب و هوایی شهرمون هست
مقصر حسودی فلانی به زندگی مونه ما مقصر نبودیم
مقصر... ر.
در این مرحله والدین برای خلاصی از واقعیت های مربوط به تولد فرزندشان و برای مقابله با اضطراب و تشوش و استرس روانی، معلولیت فرزند شان را به گردن عواملی دیگر می اندازند هرچند که اگر خودشان مقصر بوده باشند. مکانیز روانی-دفاعی برون فکنی یکی از رایج ترین واکنشها در این دسته از والدین است.

سازگاری خانواده و پذیرش کودک

این مرحله که آخرین حلقه واکنشی والدین است در واقع مرحله ای است که اگر هرچه زودتر خانواده به ان برسد بهترین و بموقع ترین خدمات توانبخشی را می توان به فرزند معلول داد(همانگونه که در بالا به آن اشاره شد)

تحقیقات نشان داده این واکنش و نگرش بیشترین نتیجه و ثمربخشی را برای  کودک معلول داشته است ...

گردآوری: کورش کوچک پور-کارشناس حوزه معاونت امور توانبخشی

منبع مورد استفاده: اینتر نت(دکتر فهیمه حاتمی و دکتر مهرناز کمیجانی)

کد خبر 12163

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد