١۵۰۰ میهمان ویژه آقا

از ۳١ استان برای زیارت آمده‌اند. می‌دانم نخستین گروه از توان‌یابان نیستند و آخرین گروه هم نخواهند بود اما دیدارشان هر بار یک استثناست. به‌خصوص برای من که همشهری امام رضا(ع) هستم و انگار خیلی درست و درمان نمی‌دانم زائر بودن چه طعمی دارد؛ به‌ویژه زیارت اول. آن هم زیارتی که پس از یک عمر نصیبت شده باشد و میهمان خود آقا باشی.

بالاخره آمده‌اند 
هنوز از راه نرسیده‌اند اما از صورت خادمانی که برای استقبال آمده‌اند، می‌شود فهمید مشتاق دیدارشان هستند. هر چند هیچ‌کدام همدیگر را نمی‌شناسند، اما اگر از من بپرسی، نام مبارک علی بن موسی‌الرضا(ع) کافی است که خویشاوند هم باشند، آن هم خویشاوند سببی. خویشی و آشنایی که به سبب محبت امام هشتم(ع) میانشان برقرار است. از میان خدامی که برای استقبال آمده‌اند، نگاهم بیشتر سرگرم خادمی است که با عود و اسپند برای استقبال آمده است. مو و محاسنش سفید است اما سرحال و خندان ایستاده است. سرانجام یکی از اتوبوس‌ها از راه می‌رسد و از ورودی زائرسرا می‌گذرد. اهل داراب هستند و از فارس به خراسان آمده‌اند. اتوبوس بعدی اهالی بندر هستند و انگار با خود، دریا را از جنوب تا مشهد آورده‌اند. می‌دانم از 31 استان میهمان داریم اما کم‌کم که پیاده می‌شوند و چهره‌هایشان را که می‌بینم انگار همه ایران به دیدار ولی‌نعمتشان آمده‌اند. نخستین مسافری که پیاده می‌شود، کودکی است که هرچند پای چپش به‌درستی همراهی‌اش نمی‌کند اما شوق رسیدن سبب شده از همه زودتر روی رکاب اتوبوس بایستد و نخستین نفری باشد که پیاده می‌شود. وقتی همگی جمع می‌شوند، همان‌طور که پرچم در دست با صدای چاووش‌خوان قدم برمی‌دارند، می‌بینم  از او کوچک‌تر هم در میان جمع است. وجه مشترک همه این زائران کوچک، لبخندهای بزرگشان است، اما بزرگ‌ترها به‌خصوص موسفیدکرده‌هایی که پس از عمری بالاخره به زیارت آمده‌اند، چشم‌هایشان خیس است. حق هم دارند. دیدار کسی که دوستش داری هر چقدر هم زود باشد، دیر است. دوست دارم نزدیک بروم و بهشان بگویم مهم این است رسیده‌اید. خوش هم رسیده‌اید اما حس و حالشان را که می‌بینم، عقب می‌ایستم. با خودم می‌گویم بگذار این لحظه رسیدن را خوب مزمزه کنند، حالا مگر بناست چه بگویند، گفتنی‌ها همه از قدم‌هایی که تند برمی‌دارند و وسایلی که مثل پرکاه بلند می‌کنند، معلوم است. انگار نه انگار گرفت و گیری وجود دارد. پاها خسته نیست. چشم‌ها روشن است و تن‌ها سرحال سرحال. آمده‌اند به میهمانی. پس از مراسم استقبال، کم‌کم وارد ساختمان زائرسرا می‌شوند و کلید اتاق‌هایشان را تحویل می‌گیرند، اما انگار از استراحت خبری نیست و دوست دارند بدانند کی به زیارت می‌روند. می‌دانم بناست فردا صحن انقلاب میزبانشان باشم، این است که خداحافظی می‌کنم تا فردا که همراهشان لحظه رسیدن پس از عمری را ببینم.

سلام بر امام(ع) 
برخی ایستاده و برخی نشسته آمده‌اند. چند نفری عصا دارند و چندتایی به کمک یکدیگر راه می‌روند. خادمان با ویلچر در ورودی به استقبالشان آمده‌اند. اما چشم‌های روشنشان می‌گوید برای لحظه دیدار به هیچ‌کدام این‌ها نیاز ندارند. توی دلم می‌گویم همین است دیگر؛ دیدار که دست و پا نمی‌خواهد، شوق می‌خواهد که این زیارت اولی‌ها تا بخواهی صاحبش هستند. پس از سلام و ارادت، همگی در صحن انقلاب ایستاده‌اند و به نوای زیارت‌نامه‌خوان گوش می‌دهند. بچه‌ها شال‌های سبز روی شانه‌هایشان را مرتب و سعی می‌کنند مثل بزرگ‌ترها دست به سینه بایستند. چادرهای رنگی صورت زن‌ها را پوشانده اما شانه‌هایشان می‌گوید گریه مجال سلام را ازشان گرفته است. پس از سلام و صلوات، مداح با نوای یا زهرا(س) دیدار را به عرض ارادتی به خانم زهرا(س) پیوند می‌زند. حالا نگاهی نیست که بارانی نباشد. بین صورت‌های گریان دنبال کوچک‌ترین میهمان دیروز می‌گردم. پسربچه‌ای که با خانواده‌اش میهمان علی بن موسی‌الرضا(ع) شده بود و توی دسته سرودخوان‌ها دیده بودمش. بالاخره میان جمعیت نگاه آشنایش را پیدا می‌کنم. کنار پدرش ایستاده و همان‌طور که سینه می‌زند هر چند دقیقه یک بار حرکاتش را دنبال می‌کند، انگار بخواهد مثل او مو به مو پیش برود و مشقش خط خوردگی نداشته باشد. 
صبر می‌کنم برنامه تمام شود. وقتی برای خوردن صبحانه می‌روند، حالش را می‌پرسم. می‌گوید: اینجا را فقط از توی تلویزیون دیده بودم، فکر نمی‌کردم حرم این‌قدر بزرگ باشد. مثل همه بچه‌ها دوست دارد، دستش تا گنبد هم برسد و ادامه می‌دهد: مامانم گفته وقت زیارت حتماً ضریح را ببوسم، اما من خیلی دلم می‌خواست اجازه می‌دادند به پشت‌بام هم بروم و گنبد را از نزدیک ببینم. به‌خدا می‌تونستم، ببین بدون عصا خیلی خوب راه می‌روم. تازه متوجه پای چپش می‌شوم. رسیده‌ایم ورودی صحن انقلاب. بهش می‌گویم چشمانت را ببیند و بعد برگرد و گنبد را ببین؛ اینجا که بایستی انگار گنبد درست مقابل صورتت است. می‌چرخد و پس از مکث کوتاهی چشمانش را باز کرده و به گنبد نگاه می‌کند و لبخندش بزرگ‌تر می‌شود. می‌گوید: راست می‌گویی خانم، یادم باشد یک سلفی برای بچه‌های مدرسه بگیرم.

بزرگ‌ترین اجتماع توان‌یابان زیارت اولی 
بنیاد کرامت آستان قدس رضوی در مرحله جدید طرح مهر درخشان، این بار همزمان با روز جهانی معلولان، هزارو500 نفر از معلولان گروه‌های سنی مختلف که تاکنون توفیق زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) را نداشته‌اند، به این میهمانی آسمانی دعوت کرد.
این گروه صبح دیروز با دل‌هایی سرشار از امید میهمان آستان مهربان‌ترین امام شدند و با حضور در صحن انقلاب اسلامی این آستان کبریایی و قرائت صلوات خاصه امام رضا(ع) به محضر این امام رئوف عرض سلام و ارادت کردند.
این کاروان زیارتی پس از خواندن زیارت‌نامه و عرض سلام به محضر امام مهربانی‌ها برای صرف صبحانه میهمان ضیافت رضوان رضوی در مهمانسرای حضرت رضا(ع) شدند. برگزاری ویژه‌برنامه‌های فرهنگی‌مذهبی همچون اجرای سرود، نماهنگ و مداحی و مرثیه‌سرایی که با حضور تولیت آستان مقدس رضوی، حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مروی و جمعی از مدیران این آستان مقدس در رواق شیخ حر عاملی حرم مطهر رضوی برگزار شد، از دیگر برنامه‌های تدارک دیده شده برای این گروه از زائران بود.
محمد معالی، مدیر امور زائران بنیاد کرامت رضوی در حاشیه این مراسم باشکوه گفت: به مناسبت روز جهانی معلولان در آستان کبریایی حضرت رضا(ع) میزبان هزارو500 نفر از معلولان و توان‌یابان سازمان بهزیستی از سراسر کشور بودیم.
وی تصریح کرد: این گروه از زائران در قالب طرح «مهر درخشان رضوی» به مدت سه روز میهمان آستان قدس رضوی هستند و در این مدت از خدمات حمل‌ونقل، اسکان، تغذیه و خدمات فرهنگی و متبرکات رضوی بهره‌مند خواهند شد.
گفتنی است؛ در پایان این مراسم، قهرمانان و افتخارآفرینان مسابقات پاراالمپیک؛ خانم‌ها معصومه زارعی و ساره جوانمرد و هادی رضایی مربی تیم والیبال نشسته ایران با اهدای هدایای ارزنده و متبرک از سوی آستان مقدس رضوی قدردانی شدند.

کد خبر 96126

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد