در رسانه | زندگی در شهری که برای همه ساخته نشده است

چرخ‌های ویلچر روی شیب تند می‌لغزند. صدای ساییده‌شدن فلز بر آسفالت، در هم‌همه عصرگاهی خیابان گم می‌شود. نگاه‌ها می‌آیند و می‌روند؛ بی‌آنکه مکثی کنند. این‌جا شهر است؛ جایی که برای بسیاری فقط یک رفت‌وآمد معمولی است، اما برای بعضی‌ها، هر قدمش آزمون است. آزمونی که نه از ناتوانی بدن، که از ناتوانی شهر می‌آید. این گزارش، روایت ترحم نیست؛ روایت مسئولیت است. روایت فاصله‌ای عمیق میان قانون و زندگی. فاصله‌ای که هر روز، در کوچه‌ها، پیاده‌روها و ساختمان‌های شهر، خودش را تکرار می‌کند.

«مهسا خدابنده» ۲۲ساله است؛ مبتلا به بیماری عضلانی SMA و عضو تیم ملی بوچیا. مدال‌های کشوری در کارنامه دارد، اما شهر هنوز برایش مسیر هموار ندارد.
عصر یک روز پاییزی، برای پیگیری امور گذرنامه و خدمات موبایل، راهی یکی از دفاتر خدمات ارتباطی نزدیک محل زندگی‌اش شدیم. به‌دلیل یک‌طرفه‌بودن مسیر خودروها، ناچار بدون خودرو از خیابان سبزه‌میدان عبور کردیم.

چند قدم نرفته بودیم که شیب تند و غیراستاندارد رمپ، تعادل ویلچر را به هم زد. چرخ‌ها روی سطح لغزنده سر خوردند. مهسا مکث کرد. رهگذران نگاه کردند و عبور کردند.
ورودی پیاده‌راه با موزاییک‌های قدیمی و برجستگی‌های ناایمن، لرزش را به جان ویلچر انداخته بود؛ هر برآمدگی، یک هشدار.

چند متر جلوتر، خیابان خیام در شلوغی شبانه ایستاده بود. دست‌فروشی لباس‌هایش را پهن کرده و نیمی از مسیر را گرفته بود. مهسا، نگران برخورد ویلچر با عابران، مدام صدا می‌زد: «آقا یه کم کنارتر لطفاً… راه رو باز کنید.»

فروشنده با شرمندگی مسیر را باز کرد: «ببخشید، حواسم نبود.» در نخستین پیچ، جوی عمیقی مسیر را قطع کرد. مهسا گفت: «یا باید برگردم، یا از خیابون برم.» چاره‌ای نبود؛ وارد خیابان شد؛ جایی که بوق‌ها و آینه‌های خودرو، چند سانتی‌متر با بدنش فاصله داشتند.

نوری که از مغازه‌ها روی صورتش افتاد، نشانه نزدیک‌شدن به مقصد بود. نفسش آرام‌تر شد، اما خستگی زیر پوستش نشسته بود. مسیری که برای من پنج دقیقه طول کشید، برای او یک ربع زمان برد؛ نه به‌خاطر توان جسمی، بلکه به‌خاطر شلوغی و نبود مناسب‌سازی معابر.

این تجربه، یک انتخاب شخصی یا نتیجه شرایط فردی نیست. افراد دارای معلولیت، عامل وضعیت امروز خود نیستند؛ آن‌ها در شرایطی زندگی می‌کنند که سال‌ها پیش، بدون حضور و صدای آن‌ها طراحی شده است.
معلولان، وارث شهری هستند که پیش از آن‌ها ساخته شده؛ شهری که نه با نیازشان شکل گرفته و نه با حضورشان اصلاح شده است.

واقعیت این است که قزوین، حتی برای بسیاری از شهروندان سالم نیز شهری آسان و مهربان نیست؛ پیاده‌روهای ناایمن، نگاه خودرومحور، کمبود فضاهای مکث و اولویت‌نداشتن عابر پیاده، زندگی روزمره را فرساینده کرده است. در چنین ساختاری، فشار بر افراد دارای معلولیت تنها شدیدتر و آشکارتر می‌شود.

روایت‌های میدانی شهروندان دارای معلولیت، از تجربه‌های فردی عبور کرده و به مطالبه‌ای جمعی می‌رسد.

«احمد رفیعی» پدر پسری کم‌شنوا، مشکل را نه در یک سازمان خاص، بلکه در نبود امکانات پایه‌ای می‌بیند: «پسر من برای مدرسه یا درمانگاه همیشه نیاز به همراه دارد. اما همه خانواده‌ها که این توان را ندارند.»

او از سال‌ها درخواست بی‌پاسخ برای راه‌اندازی اتوبوس‌های گویا می‌گوید؛ سامانه‌ای که نام ایستگاه‌ها را برای نابینایان به‌صورت صوتی و برای ناشنوایان روی نمایشگر اعلام کند.
در پایان، با صدایی خسته می‌گوید: «مستمری یک‌ونیم میلیون تومانی پاسخگوی زندگی نیست. ما دلسوزی نمی‌خواهیم؛ توجه می‌خواهیم.»

«نگین رستگار» ۳۴ساله که با عصا راه می‌رود، از درد مسیرهای کوتاه می‌گوید: «گاهی دلم می‌خواهد مثل بقیه عصرها قدم بزنم. اما برای رسیدن به ساده‌ترین مقصد، باید بهای درد را بدهم.»

برای «منا صمدنیا» که کم‌بیناست، باران و برف خوشایند نیست: «یک زمین‌خوردن ساده می‌تواند چند ماه خانه‌نشینم کند.» و «مهدی آذرخش» ۲۶ساله، بعد از تصادف، از استخدام‌هایی می‌گوید که بیشتر شبیه رفع تکلیف‌اند تا فرصت برابر.

در مسیر بازگشت، تصویرها خودشان گزارش می‌شوند؛ مادری که دخترش را از پله‌های ساختمان قدیمی پزشکان بالا می‌برد، خواهری که با دست‌های لرزان ویلچر برادرش را بلند می‌کند.

«اسماعیل باجلان» توان‌یاب ویلچری و کارشناس ارشد مدیریت منابع انسانی، می‌گوید: «بی‌تفاوتی نسبت به مناسب‌سازی، بخشی از زندگی روزمره ما شده است.»

از نگاه «سیداکبر حسینی» مدیرعامل کانون معلولین توانا، هزینه‌های بالای تردد و اجرا نشدن قانون، ستون‌های اصلی این فشارند: «این خدمات لطف نیست؛ حق قانونی است.»

در پاسخ‌های رسمی، مسئولان شهری از طرح‌ها، آمارها و اقدامات انجام‌شده می‌گویند. «مهری‌السادات تقوی» رئیس کمیسیون شهرسازی شورای اسلامی شهر قزوین، در گفت‌وگو با فروردین امروز از تدوین طرح مناسب‌سازی برای بیش از ۵۰محور شهری خبر می‌دهد و می‌گوید: «ضوابط معلولان در پروژه‌های شهری لحاظ شده است. به گفته او، تشکیل کمیته مناسب‌سازی، همسطح‌سازی معابر، ایجاد رمپ در برخی ورودی‌ها و رمپ‌دار شدن ۵۴اتوبوس شهری از جمله این اقدامات است.»

در مقابل، «فرهود جلالی» نایب‌رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان قزوین، مسئله اصلی را فاصله میان نقشه و اجرا می‌داند و تأکید می‌کند: «هرچند ضوابط مناسب‌سازی در تمام نقشه‌های ارائه‌شده به نظام مهندسی الزاماً دیده می‌شود، اما ضعف‌ها معمولاً در مرحله اجرا و به‌ویژه در ساختمان‌های قدیمی و تغییرکاربری‌یافته بروز می‌کند.»

او با اشاره به مشکلات جدی سرویس‌های بهداشتی و رمپ‌های غیراستاندارد می‌گوید: «الزام ساختمان‌های دولتی، بانک‌ها و فضاهای عمومی قدیمی به اجرای حداقل‌هایی مانند رمپ، بالابر و سرویس بهداشتی مناسب، می‌تواند بخش بزرگی از چالش‌ها را برطرف کند.» به گفته جلالی، اگر این الزامات به‌صورت رسمی ابلاغ شود، نظام مهندسی آمادگی دارد بر اجرای آن‌ها نظارت مؤثر داشته باشد.

مسئله فقط رمپ و جدول نیست. مسئله، نبود نگاه انسان‌محور در مدیریت و طراحی شهری است. به نظر می‌رسد بخش قابل توجهی از تصمیم‌گیری‌ها، معطوف به اداره روزمره شهر است؛ عبور از امروز به فردا، بی‌آنکه آینده‌ای انسانی‌تر برای شهروندان ترسیم شود.

شهر، پیش از آنکه پروژه باشد، زیستگاه انسان است؛ با همه تفاوت‌ها، محدودیت‌ها و توانمندی‌هایش. تا زمانی که شهروندان محور توسعه نباشند، شهر برای بخشی از ساکنانش عبورناپذیر می‌ماند. و قزوین، همچنان هر روز، آزمونی است برای کسانی که فقط می‌خواهند بدون ترحم و با احترام، در آن زندگی کنند.

کد خبر 162932

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد