عدالت اجتماعی بدون محله چرا به نتیجه نمی‌رسد؟

عدالت اجتماعی سال‌هاست در اسناد بالادستی، برنامه‌های توسعه و سخنان سیاست‌گذاران تکرار می‌شود اما فاصله آن با تجربه روزمره شهروندان همچنان محسوس است. با وجود تأکید رسمی بر توزیع عادلانه فرصت‌ها و منابع، بسیاری از سیاست‌ها در سطح کلان و به‌صورت متمرکز طراحی می‌شوند، سیاست‌هایی که اغلب از واقعیت‌های زندگی محله‌ای فاصله دارند.

به گزارش روابط عمومی و امور بین‌الملل، سعید خادمی مشاور رئیس سازمان بهزیستی کشور در امور فرابخشی و ارتباطات و راهبر روابط عمومی و امور بین الملل در یادداشتی نوشت:

محله جایی است که زندگی اجتماعی در آن جریان دارد، جایی که روابط انسانی شکل می‌گیرد، نیازها عینیت پیدا می‌کند و نابرابری‌ها قابل مشاهده می‌شود. از همین رو، بسیاری از کارشناسان حوزه سیاست اجتماعی معتقدند عدالت زمانی از سطح شعار عبور می‌کند که به این واحد اجتماعی نزدیک شود. 

خدماتی که بدون شناخت تفاوت‌های محله‌ای طراحی می‌شوند حتی اگر پرهزینه و گسترده باشند الزاماً به توزیع عادلانه منجر نخواهند شد.

عدالت اجتماعی به‌طور کلاسیک به معنای توزیع منصفانه منابع، فرصت‌ها و خدمات تعریف می‌شود. اما تجربه نشان می‌دهد این مفهوم زمانی معنا پیدا می‌کند که ارائه خدمات آموزشی، بهداشتی و حمایتی متناسب با شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هر محله انجام شود. محله‌محوری، علاوه بر افزایش دسترسی، کیفیت خدمات را نیز ارتقا می‌دهد و امکان هدفمندی مداخلات اجتماعی را فراهم می‌کند.

مدل‌هایی مانند «شهر ۱۵ دقیقه‌ای» که در برخی کشورها اجرا شده‌اند، نمونه‌ای از این رویکرد هستند. در این الگو، شهروندان می‌توانند در فاصله زمانی کوتاه به خدمات ضروری دسترسی داشته باشند. این تجربه‌ها نشان می‌دهد که عدالت اجتماعی بیش از آنکه به گسترش ساختارهای کلان وابسته باشد به نحوه توزیع محلی امکانات و خدمات مرتبط است.

با این حال بسیاری از برنامه‌های عدالت‌محور همچنان به‌صورت بالا به پایین طراحی می‌شوند. یکی از پیامدهای این رویکرد، عدم تطابق خدمات با نیازهای واقعی محله‌هاست. داده‌های کلی و تجمیعی معمولاً قادر به بازتاب تفاوت‌های درون‌شهری نیستند و تصمیم‌گیری بدون مشارکت مردم به کاهش حس تعلق و مسئولیت اجتماعی منجر می‌شود. نتیجه آن، زیرساخت‌هایی است که با بافت محلی همخوانی ندارند و اثرگذاری محدودی دارند.

نقش مشارکت مردمی در این میان کلیدی است. ساکنان هر محله بیش از هر نهاد دیگری با مسائل روزمره و چالش‌های ملموس آشنا هستند. حضور آنها در فرآیندهای تصمیم‌گیری می‌تواند به شناسایی دقیق‌تر نیازها و طراحی سیاست‌هایی منجر شود که به جای کلیشه‌های تکراری با واقعیت‌های محلی همخوان باشند. تجربه پروژه‌های محله‌محور نشان می‌دهد طرح‌هایی که با مشارکت مستقیم مردم شکل می‌گیرند از پایداری و اثربخشی بیشتری برخوردارند.

محدودیت منابع، پیچیدگی‌های اداری و ظرفیت اجرایی دولت‌ها از جمله چالش‌های همیشگی در ارائه خدمات اجتماعی است. در چنین شرایطی، مشارکت مردم می‌تواند بخشی از این خلأها را جبران کند.

 گروه‌های محلی در صورت برخورداری از حمایت حداقلی و چارچوب روشن، قادرند پروژه‌های کوچک اما مؤثر را مدیریت کنند و از منابع محدود به شکل کارآمدتری بهره ببرند.

در سال‌های اخیر، برخی برنامه‌های داخلی تلاش کرده‌اند این رویکرد را در عمل آزمون کنند. طرح «سلام» سازمان بهزیستی یکی از نمونه‌هایی است که با تمرکز بر محله‌محوری، شناسایی نیازهای محلی و مشارکت مردم به دنبال نزدیک‌تر کردن خدمات اجتماعی به زندگی روزمره شهروندان است. این طرح کوشیده است میان سیاست‌های کلان و واقعیت‌های محلی پیوند ایجاد کند، هرچند چالش‌هایی مانند کمبود منابع، هماهنگی میان دستگاه‌ها و محدودیت‌های اجرایی همچنان پابرجاست.

آنچه از مجموع این تجربه‌ها برمی‌آید، این است که عدالت اجتماعی تنها با همسویی چند عنصر قابل تحقق است، سیاست‌های کلان که پشتیبانی قانونی و مالی را فراهم می‌کنند، اقدامات سازمانی که به‌صورت محله‌محور اجرا می‌شوند، و مشارکت فعال مردمی که تضمین‌کننده انطباق خدمات با نیازهای واقعی است. نبود هر یک از این اجزا، شکاف میان شعار و واقعیت را عمیق‌تر می‌کند.

در نهایت، پرسش اصلی این است که آیا سیاست‌های عدالت‌محور می‌توانند از سطح اسناد و برنامه‌های متمرکز عبور کرده و به بافت واقعی محله‌ها نفوذ کنند یا نه. تا زمانی که عدالت اجتماعی از کوچه‌ها و محله‌ها آغاز نشود، بعید است بتواند در سطح کلان به نتیجه‌ای ملموس و پایدار برسد.

کد خبر 161569

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 0 =