خانواده‌دار کردن ۲۰۰ یتیم معلول/ فرشته‌ای که رسالتش مادری کردن است

می‌پرسم بزرگترین رسالت خود را در این دنیا چه می‌دانی و پاسخی می‌دهد که چشمانم را بارانی و زبانم را قفل می‌کند: مادری! و این بیت الغزل گفتگو با مادری جوان است که علاوه بر دو فرزند زیستی خود، به مادری سه فرزند یتیم نیازمند درمان افتخار می‌کند و با کمک همسرش ۲۰۰ فرزند یتیم دیگر را که نیازمند درمان هستند در مشهد و دیگر نقاط کشور به آغوش خانواده‌های داوطلب و نیکوکار رسانده‌ است. زنی که واژه مادر در برابر عظمتش تعظیم می‌کند.

به گزارش قدس خراسان، نامش غزاله بشیرنژاد است، زنی جوان متولد سال ۶۸ و دارای مدرک تحصیلی علوم تربیتی که سال ۸۷ در سن ۱۹ سالگی ازدواج کرده و الان مادر پنج فرزند است.

خودش اینطور می‌گوید: سال ۹۱ پسر بزرگم به دنیا آمد پسرم که ۶ ماهه شد همسرم یک روز در پمپ بنزین تابلوی شیرخوارگاه حضرت علی اصغر (ع) را دید و متوجه شد که در شهر مشهد هم مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست وجود دارد، بعد از تحقیقی که در این مورد کرد موضوع را با من در میان گذاشت و من هم قبول کردم که فرزندخوانده داشته باشیم، فرم پرم کردیم و بعد ۸ ماه به ما اطلاع دادند که چون فرزند داریم نمی‌توانیم فرزند سالم به سرپرستی بگیریم. ما مشکلی با این موضوع نداشتیم و برایمان فرقی هم نداشت چون ممکن است زمانی فرزند زیستی خود آدم هم بیمار و نیازمند درمان باشد بنابراین رفتیم و بچه را دیدیم و تحویل گرفتیم و به این ترتیب دختر بزرگمان روزی زندگی ما شد.

خانم بشیرنژاد و همسرش بعد از ورود زهرای ۸ ماهه به زندگی‌شان متوجه می‌شوند علاوه بر مشکل شکاف کام، دچار بیماری‌های عفونی هم هست و به این ترتیب مسیر درمان را برای فرزندشان آغاز می‌کنند، مسیری طولانی به اندازه چند سفر هزار و ۲۰۰ کیلومتری مشهد به اصفهان و سخت به اندازه تمام پیچ و خم‌های سرپرستی و مراقبت از یک فرزند نیازمند درمان.

خودش اینطور توضیح می‌دهد: با تحقیق و پرس و جویی که کردیم متوجه شدیم یک تیم تخصصی پزشکی در اصفهان وجود دارد که می‌توانند مشکل دخترم را برطرف کنند پس راهی این شهر شدیم تا رنج زهرا برطرف شود.

حسنا هم به جمع خانواده پیوست

مادر زهرا می‌گوید: در مسیر درمان دخترم متوجه شدیم، کودکی دیگر با همین شرایط وجود دارد، همسرم خیلی سعی کرد برای او سرپرست و خانواده مناسبی پیدا کند، اما خانواده‌هایی که قبول کردند شرایط نگهداری و درمان او را نداشتند بنابراین خودمان سرپرستی حسنای ۸ ماهه را نیز برعهده گرفتیم و در سفر بعدی به اصفهان برای درمان دختر بزرگم، حسنا را هم با خود بردیم تا درمان او را نیز زودتر شروع کنیم.

او که آن موقع مادر سه فرزند بود همزمان با فرایند سنگین عمل‌های جراحی و مراقبت‌های درمانی فرزندانش، در مقطع کارشناسی علوم تربیتی هم تحصیل کرد و درسش را نیز با تمام این سختی‌ها پیش برد و به اتمام رساند، بعد از پایان درس فرزند دوم زیستی خود را باردار شد و در اواخر سال ۹۸، هانی به دنیا آمد.

حانا حالا مادر دارد

اما قصه مادری او به همین چهار فرزند ختم نشد، روایت خودش از فرزند پنجم اینگونه است: وقتی پسرم ۵ ماهه شد همزمان با اینکه همراه همسرم با همکاری بهزیستی دنبال خانواده برای فرزندان یتیم نیازمند درمان بودیم، متوجه شدیم یک نوزاد دو سه ماهه نیازمند درمان دیگر در شیرخوارگاه است، بیماری او به گونه‌ای بود که آینده مشخصی نداشت و هیچ خانواده‌ای هم حاضر نمی‌شد فرزندی با این شرایط را به سرپرستی بگیرد، این موضوع باعث شد من و همسرم او را به عنوان سومین دخترمان به خانه بیاوریم و به این شکل بود که هانای عزیز هم به جمع ما اضافه شد.

اینطور که از حرف‌های این مادر نیکوکار می‌شود فهمید درمان و نگهداری هانا برای پدر و مادر، با توجه به شدت بیماری شاید سخت‌تر از دو دختر قبلی است، با عمل‌های جراحی پیاپی و گچ پاها که هر هفته باید تعویض می‌شد و مراقبت‌های خوبی که از او انجام شد حالا می‌تواند بنشیند اما برای ایستادن روی پاهایی که با کفشهای مخصوص شبیه آتل پوشانده شده، نیازمند یک عمل جراحی سنگین است.

برکت وجود فرزندان در زندگی: سختی ندیدیم

با یک حساب سرانگشتی فکر می‌کنم مخارج زندگی یک خانواده ۷ نفره که سه فرزندشان بیمار و نیازمند درمان هستند، چقدر است و یک خانواده چقدر باید درآمد داشته باشد که از پس آن برآید، در ذهنم سوال را چند باری مرور می‌کنم و می‌پرسم: درآمد همسرتان چقدر است و چطور این مخارج را مدیریت می‌کنید؟ مادر قصه ما با خونسردی می‌گوید: همسر من مهندس کامپیوتر است و یک شرکت نرم افزاری دارد و درآمدش کارمندی است، حتی منزلمان اجاره‌ای است، اما اینکه چطور مدیریت می‌کنیم باید بگویم من این موضوع را فقط برکت وجود فرزندان به خصوص سه دخترم می‌دانم که سختی آنچنانی نمی‌بینیم، این برکت را حتی در وقتم و خیلی موارد دیگر می‌بینم. خدا با هر فرزندی برکت و روزی او را هم می‌فرستد، هر موقع خواستیم فرزند دیگری داشته باشیم به تنها چیزی که فکر نکردیم همین بحث مخارج بود و خدا هم خودش برایمان درست کرد.

شیرین‌ترین مامان را چه کسی گفت؟

شور و شوق و زندگی در این خانه موج می‌زند، گاهی بین صحبتهایمان سر وصدای بچه ها بلند می‌شود و صدای ما به حاشیه می‌رود؛ از همان صداهای دوست داشتنی که قند را در دل هر زنی آب می‌کند.

می‌دانم که شنیدن واژه مامان از زبان یک بچه برای مادر چقدر شیرین است، لحظه ای به یاد ماندنی که هرگز فراموش نمی‌شود، از خانم بشیرنژاد می‌پرسم شیرین‌ترین مامان را برای اولین بار کدام یک از پنج فرزندت به زبان آوردند؟ بدون لحظه‌ای درنگ می‌گوید: حانا دختر کوچکمان که الان دو سال و نیم سن دارد و خیلی کم می‌تواند حرف بزند، اصلا فکر نمی‌کردیم که بتواند صحبت کند، وابستگی خاصی به من دارد و مامان را طوری می‌گوید که برایم خیلی شیرین است.

پدر و مادر خانم بشیرنژاد و والدین همسرش نیز اگر چه نگرانی هایی بخاطر رنج سرپرستی فرزندان نیازمند درمان برای آنها دارند اما با اصل کار موافق هستند و در رفتارشان هیچ فرقی بین نوه‌های زیستی و فرزندخوانده قائل نیستند. مامان حانا از کمکهای مادر و مادر همسرش در نگهداری فرزندان می‌گوید و قدردان آنهاست.

رها کردن فرزند برای یک مادر خیلی سخت است

محبت این مادر را نسبت به بچه ها که می‌بینم، با خودم فکر می‌کنم مادران اصلی این بچه‌ها با وجود رابطه خونی بسیار نزدیک چطور توانستند آنها را رها کنند، آیا او هم به این موضوع فکر می‌کند یا در ذهن خودش آنها را ملامت کرده یا نه، این سوال آنقدر ذهنم را درگیر کرده که ناخودآگاه بر زبانم جاری می‌شود، خانم بشیرنژاد اما آگاه و مادرانه اینطور می‌گوید: هیچ‌وقت به اینکه چرا این کار را کردند فکر نکردم چون آنها هر طور و در هر شرایطی، مادر هستند و می‌دانم که این کار برایشان خیلی سخت بوده و حتما شرایط خیلی سختی داشته اند که ناچار فرزندشان را رها کرده اند، یک زن وقتی مادر می‌شود در طول بارداری کاملا آماده مادری می‌شود و جدایی خیلی سخت است، این موضوع یک امر فطری است، بارها به آن شرایط سخت آن مادرها فکر کردم و سعی می‌کنم برای فرزندان ‌شان مادری کنم.

نباید جلوی خدا بایستیم

سوالم را کمی عمیق‌تر می‌کنم و می‌پرسم: برخی زن‌ها با وجود این حس فطری مادری اما بخاطر ترس از مسائلی مثل هزینه‌های نگهداری یا مسائل دیگر مانند فاصله سنی فرزندان و حرف مردم حتی حق به دنیا آمدن را از فرزند خود می‌گیرند و اقدام به سقط می‌کنند، چه حرفی با این افراد داری؟ پاسخ می‌دهد: به نظر من ما نباید جلوی خدا بایستیم و اگر می‌گوییم بنده خدا هستیم باید به معنی واقعی مطیع او باشیم، خدا وقتی بچه‌ای را خلق می‌کند خواسته که او باشد و خودش روزی اش را می‌دهد و توان مادر را برای نگهداری و پرورش اضافه می‌کند. خدایی که از مادر مهربان‌تر است قبل از تولد، همه چیز را برای او در دنیا فراهم می‌کند؛ پس ترس معنایی ندارد.

۲۰۰ فرزند یتیم نیازمند درمان صاحب خانواده شدند

فکر می‌کنید خانم بشیرنژاد باز هم به سرپرستی کودکان بی سرپرست فکر می‌کند؟ خودش معتقد است که این فرزندان چه زیستی و چه فرزند خوانده روزی او و همسرش بوده‌اند پس اگر باز هم خدا بخواهد فرزند دیگری روزی آنها کند، این کار صورت می‌گیرد.

البته کمک و سرپرستی این زوج جوان از کودکان بی سرپرست نیازمند درمان به همین سه فرزند خلاصه نمی‌شود و تلاش می‌کنند با همکاری بهزیستی برای این کودکان خانواده مناسب پیدا کنند به طوری که تا الان ۲۰۰ کودک بیمار بی سرپرست را در مشهد و سایر استان‌های کشور به آغوش خانواده های داوطلب رسانده‌اند.

حرف‌های ناروایی که چشم این مادر را گریان کرد

از او می‌خواهم درباره کم مهری‌هایی که به خاطر این تصمیم تحمل کرده هم بگوید، کمی تامل می‌کند و می‌گوید: من در این مدت خیلی حرف شنیدم، از کسانی حرف شنیدم که انتظارش را نداشتم حتی برخی با ما قطع ارتباط کردند تا بچه‌هایشان با بچه های ما بازی نکنند. من خیلی خودم را کنترل می‌کنم اما چند بار از شدت دلشکستگی بغضم ترکید؛ حرفی که خیلی من را اذیت کرد این بود که گفتند معلوم نیست پدر و مادر این بچه ها چه کسانی هستند.

می‌پرسم بزرگترین رسالت خود را در این دنیا چه می‌دانید و پاسخی می‌دهد که چشمانم را بارانی و زبانم را قفل می‌کند: مادری!

گفتگو: معصومه مومنیان

کد خبر 71920

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 10 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد