تلاش 42 ساله مادری برای تحقق آرزوهایش؛ 2400 فرزندم را در آغوش خانواده ببینم

42 سال تلاش برای ساختن خانه‌ای برای بچه‌های بی‌سرپرست؛ مامان فاطی یک مادر است. مادری که دوست دارد برای بچه‌هایش مادر و پدر پیدا کند و البته بزرگ‌ترین خواسته‌اش تغییر نگاه جامعه به فرزندانش است.

به گزارش خبرنگار ایکنا، مؤسسه خیریه است اما هیچ سردر یا تابلویی ندارد، چون مؤسسان آن معتقدند اینجا خانه‌ای برای زندگی بندگان خاص خداست که خداوند در قرآن 27 بار از آنها یاد کرده و آخرین پیامبرش هم به همین صفت منتسب است نه مؤسسه‌ای برای نگهداری از کودکان بی‌سرپرست.

بیشتر هم حس و حال خانه را دارد با حیاطی زیبا با ورودی دلنشین. طبقه همکف مختص آشپزخانه و اتاق مامان فاطی و بخش فروش محصولات است و طبقه بالا به صورت کاملاً مجزا محل زندگی دختران حدود 18 سال است، یک ساختمان هم در همین کوچه هست که بچه‎‌های سه تا هفت سال آنجا زندگی می‌کنند. بارها با معصومه ابتکار، معاون امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری مصاحبه کرده‌ام و حالا در مقابل مادرش می‌نشینم. سنش را نمی‌خواهم حساب کنم اما ماشاء‌الله باید گفت خیلی سرحال است و با اینکه چندین بار محل مصاحبه و فضاهای عکاسی را عوض می‌کنیم با حوصله و خوش‌رویی و البته دقت خواسته‌هایمان را انجام می‌دهد.

اینجا مؤسسه خیریه حضرت زینب کبری(س) است، محل زندگی دختران و کودکان بی‌سرپرست که همگی یک مامان فاطی دارند.

ایکنا ـ خانم فاطمه برزگر(ابتکار) خودش را مادر چند دختر می‌داند؟

حدود دو هزار و 300 تا دو هزار و 400 دختر.

ایکنا ـ چند تا از این دخترها را خودتان به دنیا آورده‌اید؟

یک دختر(می‌خندد).

ایکنا ـ چه شد که تصمیم گرفتید این خانه را بسازید و مادر این خانه  شوید؟

مادر من یتیم‌پرور بود. بچه‌های یتیم را خانه ما می‌آورد، بزرگ می‌کرد و خانه بخت می‌فرستاد. من هم وقتی 21 ساله بودم به عنوان داوطلب به یکی از پرورشگاه‌های تهران می‌رفتم، جایی که اسمش یتیم‌خانه بود. شرایط آنجا خیلی بد بود. بوی بدی می‌آمد، 30 تا بچه در یک اتاق با شرایط بدی نگهداری می‌شدند. وقتی یک بچه را بغل می‌کردم بقیه به او می‌چسبیدند تا آنها را هم بغل کنم. دختر و پسر با سنین مختلف همه یک جا نگهداری می‌شدند؛ اینها خیلی در ذهن من باقی مانده بود و متوجه شده بودم که هیچ کس به این بچه‌ها محبت نمی‌کند. انسان‌ها ارزشمند هستند و باید به این نکته توجه داشته باشیم.

بعد از ازدواج به خارج از کشور رفتم و وقتی برگشتم رئیس کتابخانه ارتباطات شدم اما این کار  مرا ارضا نمی‌کرد. همزمان انقلاب شد و از من خواسته شد مسئولیت سازمان تربیتی را بر عهده بگیرم. (هنوز بهزیستی تشکیل نشده بود) قبول کردن این مسئولیت کار مشکلی بود ولی با مشورت همسرم مرحوم ابتکار، آن را پذیرفتم و اولین کارم این بود که بچه‌ها را رده‌بندی کرده و از هم جدا کنم. برای هر گروه هم خانه جدا تجهیز کردم. آن زمان با نفت و گازوئیل خانه‌ها گرم می‌شد و ما با سختی تمام امکانات لازم را برای این خانه‌ها تهیه کردیم و برای هر خانه مربی گذاشتم.

یکی از مشکلات بزرگ، پرسنل این خانه‌ها بودند که چون تحصیلات نداشتند نمی‌توانستند بچه‌ها را خوب تربیت کنند، بچه‌ها هم در شرایط بدی نگهداری شده و پرخاشگر بودند. برخوردی که با آنها صورت گرفته بود در شأن رفتار با یک انسان نبود. مربیان با بی‌احترامی با بچه‌ها برخورد می‌کردند و نگاه بد و انگ اجتماعی بزرگی علیه این بچه‌های معصوم بود.

اسم این بچه‌ها را پرورشگاهی گذاشته بودند. من پیشنهاد دادم که پرسنل جدیدی برای این مراکز استخدام کنیم اما چون اول انقلاب بود و شرایط سختی بود موافقت نشد. احساس کردم نمی‌توان با این روش تربیت درستی برای بچه‌ها اعمال کرد و پیشنهاد دادم 30 تا از بچه‌های سه تا شش سال را خودم بیاورم و بر روی آنها کار کنم که قبول کردند و من دو خانه گرفتم و شروع کردم به نگهداری از 30 بچه با یک مربی تحصیل کرده. بعد از آن هم کار دولتی قبول نکردم و تمام عمرم را برای بچه‌ها صرف کردم.

ایکنا ـ چه تفاوتی بین این مرکز با مراکز قبلی نگهداری از بچه‌های بی‌سرپرست ایجاد کردید؟

اینجا عشق حاکم است. عشق به خدا و بچه‌ها. مربیان عاشق، مددکاران عاشق. مربیان ما سال‌هاست که عاشقانه کار می‌کنند. این عشق یک زندگی خوب برای بچه‌ها به وجود می‌آورد. اینجا 18 دختر حدود 18 سال در یک خانه و 18 بچه بین سه تا هفت سال در یک خانه دیگر زندگی می‌کنند. وقتی آن 30 بچه اول را آوردم اینجا بعد از شش ماه بچه‌ای که پرخاشگر بود چون دید ما واقعاً دوستش داریم، تمام در انبار و اتاق و ... باز است و همه چیز مثل یک خانه است، حس امنیت و محبت کرد و الگوهای رفتاری صحیح را پذیرفت. آن زمان تا این حد کاغذبازی نبود، بچه‌های زیادی در مشهد یا شهرهایی مثل شیراز رها می‌شدند که تعدادی از آنها هم بیمار بودند ما آنها را می‌آوردیم و درمان می‌کردیم و سپس خانواده‌های خوب را شناسایی می‌کردیم و آنها را به فرزندخواندگی می‌دادیم.

ایکنا ـ مادری کردن برای این همه بچه چطور است؟

در موقعیت کرونا خیلی سخت‌تر است. به لطف خدا سعی کرده‌ایم در محیط سالم زندگی کنند و تاکنون مشکلی نداشته‌ایم. بچه‌ها از طریق فضای مجازی درس می‌خوانند، یک سال است که از خانه کمتر بیرون رفته‌اند. البته هر قدر هم من اینجا از بچه‌ها مراقبت و پذیرایی کنم باز هم اینجا برایشان زندان است؛ بچه‌ها واقعاً زمانی راحت و خوشبخت‌ خواهند بود که در یک خانه کنار زن و مردی زندگی کنند که به آنها مادر و پدر بگویند، عمه، عمو، خاله و دایی داشته باشند. البته من همیشه حقیقت را به بچه‌ها می‌گویم و به خانواده‌هایی که بچه‌ها را به فرزندی می‌پذیرند هم می‌گویم که حتماً به بچه‌ها بگویند: «تو بچه ما هستی، دوستت داریم و فقط ما تو را به دنیا نیاورده‌ایم». چندین کتاب هم در خصوص تربیت و نگهداری بچه‌های بی‌سرپرست نوشته‌ایم.

ایکنا ـ خلأ نبود مادر را برای دخترها چطور پر کرده‌اید؟

سعی کرده‌ام تا جایی که می‌توانم عشق و خلوصم را به بچه‌ها انتقال دهم تا باور کنند که دوستشان دارم و اگر کار تربیتی انجام می‌دهیم به دلیل دوست داشتن آنهاست. وقتی که اینجا نمی‌آیم بچه‌ها مدام به من زنگ می‌زنند و ابراز دلتنگی می‌کنند. همین موضوع نشان می‌دهد که اثراتی را بر روی بچه‌ها داشته‌ام که دلشان برای من تنگ می‌شود.  

ایکنا ـ چقدر اضطراب دختر شوهر دادن را تجربه کرده‌اید؟

خیلی. اما خدا همیشه همراه ما و این بچه‌ها بوده است تا اشتباه نکنیم، چراکه اگر اشتباه شود خیلی سخت است. در بین ازدواج‌ها دختران این مرکز شاید یک یا دو مورد ناموفق بوده است. بچه‌هایی که ازدواج کرده‌اند همه با هم و با من ارتباط دارند و هر سال چند بار اینجا دور هم جمع می‌شویم؛ زن و شوهر و بچه و نوه دور هم غذا می‌خوریم. بچه‌ها هنوز هم اگر مشکلی داشته باشند پیش من می‌آیند و ما از آنها حمایت می‌کنیم. یکی از بچه‌ها پسرش تصادف کرده و فلج شده و همسرش هم به دلیل شرایط کرونا درآمد کافی ندارد؛ اینها بچه‌های ما هستند باید از آنها حمایت کنیم، حتی بچه‌هایی که در شهرستان‌ها زندگی می‌کنند هم همچنان ارتباطشان را حفظ کرده‌اند و وقتی زنگ می‌زنند و درد دل می‌کنند خودم می‌فهمم که باید چه کار کنم.

ایکنا ـ چند نوه دارید؟

خیلی نوه دارم، نتیجه هم دارم اما نشمرده‌ام.

ایکنا ـ به عنوان مادر عروس کادوی عروسی چه می‌دهید؟

اول در شأن بچه‌ها جهیزیه می‌دهیم. بعد هم گردنبند، انگشتر و ... مثل همه مادرها. خانم‌هایی که اینجا با ما همراه هستند هم کادو می‌دهند. به دامادهایمان هم لباس دامادی و ... می‌دهیم. من سر عروسی اصلاً تظاهر نمی‌کنم که مادر عروس نیستم، همه جوره شأن بچه‌هایمان را حفظ می‌کنیم.

ایکنا ـ به این فکر کرده‌اید که سبک مادری‌تان را به مراکز دیگر کشور و حتی خارج از کشور منتقل کنید؟

کمتر این کار را کرده‌ام اما سعی شده هر کسی به اینجا می‌آید همین الگو را اجرا کند. امیدوارم خانم‌هایی که اینجا کار می‌کنند در نبود من همین الگو را اجرا کنند، چون رفتارها و برخوردها در اینجا همین‌طور نهادینه شده است. از نظر نحوه مدیریت این خانه و نگهداری از بچه‌ها ما در خاورمیانه رتبه برتر را داریم. دکتر پیرس، رئیس شورای عالی فرزندخواندگی، وقتی از اینجا بازدید کرد گفت که اینجا یک الگوی موفق است. من همه خاورمیانه را دیده‌ام اما اینجا یک الگوی موفق است.

ایکنا ـ به عنوان فردی که همسر و دخترش در سطوح بالای مدیریتی کشور کار کرده‌اند، شرایط آنها چه تأثیری در عملکرد شما داشته است؟

با دخترم خیلی همراه بودم. دو پسر دخترم را هم همینجا بزرگ کردم. دخترم هم درس می‌خواند و هم بعدها سمت‌های مختلفی داشت، به بچه‌داری نمی‌رسید و بچه‌ها را هم نمی‌شد به هر کسی سپرد. من بچه‌ها را در داخل ساک بچه می‌گذاشتم و می‌آوردم اینجا و بعد از ظهر بچه‌ها را می‌بردم پیش دخترم. این لطف خدا بوده که توانستم خانواده‌ام را راضی کنم و هم نوه‌هایم را بزرگ کنم و اینجا را هم مدیریت کرده‌ام. البته نمی‌گویم مدیریت من بدون اشتباه بوده اما همیشه سعی کرده‌ام با دوستان و مددکاران مشورت کنم. اینکه همه یک خانواده هستیم کمک می‌کند با هم پیش برویم و این موضوع در موفقیت ما بسیار مؤثر بوده است. البته رنج کشیده‌ام اما خوشحالم که در راه خدا بوده است.

ایکنا ـ اگر می‌توانستید به عقب برگردید، در مدیریت این مرکز چه چیزی را حذف می‌کردید؟

اگر همه چیز در دست من بود آوردن بچه‌ها را به اینجا حذف می‌کردم. من خیلی می‌سوزم در این مسئله که چرا نمی‌توانم بچه‌ها را به فرزندخواندگی بدهم یا برایشان خانواده جایگزین پیدا کنم. من دوست ندارم بچه‌ها اینجا زندگی کنند. اینجا یک زندگی موقت باید داشته باشند و باید به خانواده‌ها بروند و بگویند مامانم، بابام، عمه‌ام، خاله‌ام و احساس تنهایی نکنند. وقتی تو دنیا احساس تنهایی می‌کنید خیلی صدمه می‌بینید. محدودیت‌های قانونی مرا رنج می‌دهد که چرا این امکان نیست که بچه‌ها زودتر به فرزندخواندگی داده شوند.

به خاطر کاغذبازی قانونی خیلی از این بچه‌ها در اینجا مانده‌اند، در حالی که من تلاش می‌کردم بچه‌ها در سن کم به فرزندخواندگی بروند. قضات فهمیده‌ای هم داشتیم که وقتی می‌دیدند پدر و مادر یک بچه معتاد و قاچاقچی است اجازه می‌دادند آن بچه به خانواده سالم واگذار شود. چنین بچه‌هایی توانستند در خانواده‌های جدید خوشبخت و موفق شوند. من بارها به بهزیستی نامه نوشته‌ام که پیش خدا مسئولید. خداوند به بچه‌ها اهمیت زیادی داده و بدسرپرست و بی‌سرپرست فرقی نمی‌کند. بچه‌های بدسرپرست وضعیتی بدتر از کودکان بی‌سرپرست دارند و باید به این بچه‌ها بیشتر کمک شود. 

ایکنا ـ کدام اتفاق طی این 42 سال به عنوان یک مادر شما را بیشتر خوشحال کرد؟

دخترهایی که خوشبخت شدند و زندگی شادی دارند. دخترهایی داریم که خودشان خیلی تلاش کردند و موفق شدند. الان دو تا از دخترهای من بورسیه شدند و دارند در ایتالیا درس می‌خوانند. خودشان بدون اینکه ما به آنها بگوییم پول توجیبی خود را جمع کردند رفتند سفارت ایتالیا کلاس دیدند و بورسیه شدند. الان چهار سال است که آنجا هستند. تلفنی با آنها حرف می‎‌زنم به آنها می‌گویم بچه‌ها زودتر درستان را بخوانید و بیایید ان‌شاءالله هم برایتان کار درست می‌شود هم عروستان می‌کنم(می‌خندد).  

به هر حال وقتی دیدم قدرتم نمی‌رسد آنطور که می‌خواهم روی همه بچه‌های بی‌سرپرست کار کنم، تصمیم گرفتم از بچه‌هایی که در خانواده‌های کم‌برخوردار زندگی می‌کنند و باهوش هستند حمایت کنم. به همین دلیل بخش فرهنگی را راه ‌انداختم. تا حالا 300 بچه را که پدر ندارند بورسیه کرده‌ام که توانسته‌اند به تحصیلات بالا برسند و موفق شوند. خوشحالم این بچه‌ها از خانواده‌های فقیر به درجات بالا رسیده‌اند.

ایکنا ـ اگر بخواهید به عنوان یک مادر در خصوص بچه‌‎هایتان حرفی به جامعه بزنید چه می‌گویید؟

خیلی تلاش کرده‌ایم نظر جامعه را در مورد این بچه‌ها عوض کنیم. یتیم شأن بالایی در حضور خداوند دارد. 27 بار خداوند اسم یتیم را در قرآن آورده. پیامبر ما هم یتیم بوده‌اند. در صورتی که در مملکت ما به این مسئله دید خوبی ندارند. از عموم مردم جامعه می‌خواهم که دیدشان را نسبت به این کودکان تغییر دهند. الان زمان قدیم نیست که این بچه‌ها بد تربیت شوند. ما خیلی از این مسئله رنج می‌بریم که دیگران به این بچه‌ها دید خوبی نداشته باشند.

به گزارش ایکنا، مامان فاطی در تمام این سال‌ها تنها نبوده، دوستانی همراه داشته که تمام سختی‌ها را کنار هم تجربه کرده‌اند. سعیده فرشچی یکی از همین بانوان است. او از اعضای هیئت مؤسس خیریه حضرت زینب کبری(س) و عضو هیئت‌مدیره این مؤسسه از سال 58 تاکنون است که فعالیت خود را داوطلبانه آغاز کرده و حالا دخترش نیز در همین مجموعه داوطلبانه همراه اوست.

بخشی از مؤسسه به تولید و فروش محصولات تولیدی و هبه‌ها و هدایای مردمی اختصاص دارد که خانم فرشچی این بخش را اداره می‌کند. او در تشریح کارش می‌گوید: ما از سال 59 بازار خیریه برپا می‌کردیم و با فروش اجناس و محصولات تولیدی درآمدی برای خیریه کسب می‌شد. این خیریه مردمی اداره می‌شود و نیاز دارد که به خاطر بچه‌ها درآمدزایی داشته باشیم.

وی از تأثیر منفی کرونا بر برپایی بازار خیریه و فروش محصولاتشان گلایه دارد و می‌گوید: مردم هدایایی برای مؤسسه می‌آورند یا لوازم منزل و لباسی که لازم ندارند را هدیه می‌کنند؛ وسایل اینجا تقسیم‌بندی و قیمت‌گذاری شده و به فروش می‌رسد. در قسمت پخت‌وپز نیز دو خانم سرپرست خانواده در حال کار هستند که غذای خانگی و ارگانیک، مربا، ترشی، سبزیجات مختلف، غذاهای نیمه‌آماده و ... تهیه می‌کنند و محصولات به فروش می‌رسد.

فرشچی ادامه می‌دهد: مشتری‌هایمان به دلیل ارگانیک بودن محصولات و رعایت بهداشت از خریدهایشان راضی هستند. لباس‌هایی هم که هدیه می‌شود بخشی را برای مناطق محروم ارسال می‌کنیم. در بخش فرهنگی هم 160 خانواده تحت پوشش داریم که بخشی از لباس و مایحتاج آنها را از همین‌جا تهیه می‌کنیم.

آن سوی کوچه باز هم خانه‌ای بدون سردر و اسم و عنوان است. اصلاً خانه چرا باید سردر و تابلو داشته باشد؟ خانه‌ای پر از دختر بچه‌ها و پسر بچه‌های بی‌نظیر و دوست‌داشتنی. سه تا هفت ساله هستند. اسمش را نمی‌دانم چه بگذاریم. نمی‌توانم بگویم بی‌سرپرست هستند چون به خوبی از آنها مراقبت و سرپرستی می‌شود. مامان هم که دارند اما به قول مامان فاطی همه باید یک خانه برای خودشان داشته باشند و به یک نفر بگویند مامان، بابا، عمه، خاله ... .

روز تولد مامان فاطی است و برایش کیک گرفته‌اند ولی بی‌تابند که شعر و آیت‌الکرسی خواندنشان تمام شود تا همگی هجوم ببرند طرف کیک و شمع‌ها را فوت کنند. محیطی زیبا با امکانات خوب، کمبود بابت خورد و خوراک و زندگی راحت ندارند اما، کاش همه آنها مادر و پدر داشتند. به راستی چطور می‌توان برای این بچه‌ها از روز مادر گفت؟ حالا که تلویزیون‌های اتاقشان پر است از برنامه‌های روز مادر، مامان‌های مشترکشان چطور برایشان توضیح می‌دهند که مادرشان کجاست؟

مهری سلمان‌زاده، مدیر مسئول بنیاد زینب کبری(س)، که از سال 73 تا امروز در کنار بچه‌های خیریه زینب کبری(س) بوده اینگونه پاسخ می‌دهد: اینجا سقف پذیرش تا 50 فرزند است. در حال حاضر حدود 40 فرزند دختر و پسر را در دو منزل نگهداری می‌کنیم که سه تا 18 سال هستند. خودم هم یک پسر 16 ساله دارم.

ایکنا ـ تعریف روز مادر برای بچه‌هایی که به هر دلیلی مادر خودشان کنارشان نیست چگونه است؟ چطور می‌توان برای این بچه‌ها مادر بودن و مادر داشتن را توصیف کرد؟

سلمان‌زاده ـ ورود من به مؤسسه دقیقاً مصادف با روز مادر بود. روز و هفته سختی بود. تصور و تفکری از اینکه مجموعه‌ای باشد که روز مادر برایشان خیلی شاد نباشد و مفهوم خاصی نداشته باشد، نداشتم. تا اینکه آرام آرام واقعیت زندگی بچه‌ها را پذیرفتم که اگر کسی به عنوان والد و مادر کنار زندگی آنها نیست و این واقعیت غم‌انگیز وجود دارد ولی شرایطی در زندگیشان به وجود آمده و انسان‌هایی هستند که عاشقانه دوستشان دارند، مجموعه‌هایی هست که می‌تواند در مسیر زندگی بچه‌ها تأثیرگذار باشد و امنیت و عشق را به آنها هدیه کند.

سلمان‌زاده ـ بنابراین برای بچه‌هایمان مناسبت‌هایی که وجود دارد را تعریف می‌کنیم. ما حکم خانواده را داریم، نقش بزرگتری را ایفا می‌کنیم، خانم‌های مربی ما که واقعاً دلسوز بچه‌ها هستند و مادر آنها محسوب می‌شوند و بچه‌ها در این مناسبت برای مربیان خود هدیه می‌خرند. البته به رغم تمام عشقی که به این بچه‌ها داریم باز سر سوزنی اعتقاد نداریم که بچه‌ها در سیستم شبانه‌روزی بزرگ شوند و معتقدیم نمی‌توانیم کاملاً خانواده باشیم، چراکه زندگی شبانه‌روزی شبه خانواده است خود خانواده نیست. تمام تلاشمان این است که صدمات ناشی از زندگی گروهی را به حداقل برسانیم و تلاش فراوان‌تر بر روی پرونده اجتماعی بچه‌ها داریم که یا به فرزندخواندگی پذیرفته شوند یا خانواده اصلی‌شان را احیا کنیم و آنها را به خانواده اصلی‌شان بازگردانیم.

گفت‌وگو از زهرا ایراجی

عکس از طاهره بابایی 

فیلم از حامد عبدلی

انتهای پیام

کد خبر 30702

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 2 =