پیشوا| نقش تنظیم هیجانی در رفتارهای پر خطر

سلامت روان یکی از نیازهای مهم انسان امروزی است  که در وهله اول به معنای نداشتن اختلال روانی است. اما صرف نداشتن اختلال روانی به معنای داشتن سلامت روان نیست.   بنابراین بخش دوم سلامت روان این است که کیفیت زندگی ما با خودمان، دیگران و جهان ما چگونه است. لازمه تامین آن این است که فرد بتواند خودش را به درستی بشناسد. یعنی نسبت به نقاط قوت و ضعف خود بینا باشد، هیجان ها و استرس های خود را به درستی مدیریت کند، مسایل را حل و تصمیم های مناسبی اتخاذ کند. و این همه در گرو تسلط بر مهارت های زندگی است که یکی از این مهارت ها مدیریت هیجان ها می باشد.

به گزارش روابط عمومی بهزیستی استان تهران به نقل از ماهنامه آبرومند، مسئول اورژانس اجتماعی بهزیستی شهرستان پیشوا در مقاله خود در خصوص نقش تنظیم هیجانی در رفتارهای پرخطری چون اعتیاد و خودکشی چنین آورده است:

 هیجان ها نقش بسیار مهمی در سازگارشدن ما با تغییرات زندگی و اتفاقات تنش زا ایفا می کنند. هیجان ها در مواقع  دارد. خشم، غم، نفرت، شادی و ... پلاچیک معتقد است که ما 4  هیجان اصلی داریم(شادی، غم، ترس و خشم) و دکارت معتقد بود ما 6 نوع هیجان اولیه داریم(غم، عشق، تنفر، شادی، اشتیاق و تحقیر) و کلیه هیجان های دیگر از ترکیب این 6 هیجان بوجود می آیند. هیجان ها را می توانیم به  دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم کنیم. هیجانات اصلی، پاسخ های اولیه و مستقیم ما به یک محرک یا واقعه هستند. مثلا وقتی که ما در یک موقعیت تهدید شویم احساس ترس می کنیم. این پاسخ ما یک پاسخ غریزی است. و هیجان های ثانویه، واکنش های ما به هیجان های اولیه اند. نکته بسیار مهم این است که یک هیجان اولیه می تواند منجر به چندین هیجان ثانویه شود بنابراین باید بتوانیم هیجان اولیه خود را به درستی بشناسیم، و قبل از اینکه منجر به هیجانات ثانویه متعدد شود آن را به سمت مناسب هدایت کنیم.

آسیه ملک دار در ادامه گفته است: پس اگر چه هیجان های ما مبنای زیستی دارند، اما ما قادریم هیجانات خودمان را مدیریت کنیم که به آن نظم جویی و یا تنظیم هیجانی می گویند.

تنظیم هیجانی( Emotional  regulation) به این معنی است که بتوانیم هیجانات خودمان را در راستای اهدافمان کم، زیاد، حفظ و یا تعدیل کنیم. و یا به تعریف گراس(شامل همه راهبردهای آگاهانه و غیر آگاهانه ای که برای افزایش، حفظ و کاهش مولفه های رفتاری، هیجانی و شناختی یک پاسخ به کار می رود).بنابراین تنظیم هیجانی به معنی سرکوب یا حذف هیجان ها نیست. بلکه می بایست بتوانیم هیجانات خودمان را پخته، انعطاف پذیر، سالم و خلاقانه ابراز کنیم. چرا که هیجانات ما کارکردهای مثبت دارند و زمانی که از مسیر سالم خود خارج شوند و در اصطلاح بد تنظیم شوند، دردساز ساز می شوند. اختلال تنظیم هیجانی در تقریبا 75% بیماری های روانی وجود دارد و این نشان دهنده نقش مهم هیجانات و تنظیم آن در سلامت روان و پیشگیری و کاهش آسیب های اجتماعی است.  

یکی از رفتارهای پر خطر که به نظر میرسد هیجان و تنظیم آن نقش مهمی  در آن داشته باشد، خودکشی است. که در تعریف آن گفته اند، نوعی آسیب چند بعدی رفتاری. تلاش برای از بین بردن خود، و یا در تعریف دیگر از خودکشی گفته می شود نابودی آگاهانه خود به علت ناراحتی های متعددی که در فرد وجود دارد و فرد فکر می کند بهترین راه حل برای رهایی از مشکلات است.  

وقتی تاریخچه خودکشی را بررسی می کنیم، خودکشی قدمتی برابر با حضور آدم ها در روی کره زمین دارد. مطابق آمار سازمان جهانی بهداشت، سالانه تقریبا یک میلیون نفر در سراسر جهان به دلیل خودکشی فوت می کنند و 10 تا 20 برابر این آمار را اقدام به خودکشی به خود اختصاص داده است.  

به طور میانگین در هر 40 ثانیه یک نفر به علت خودکشی از دنیا می رود. و در حال حاضر در بیشتر کشورها سومین عامل مرگ و میر جوانان و نوجوانان 15 تا 24 ساله و یکی از ده عامل اصلی مرگ و میر در بیشتر کشورهای دنیاست.   در ارتباط با بررسی موضوع  خودکشی یکی از افرادی که ممکن است همه جا اسمی از او شنیده باشیم، امیل دورکیم جامعه شناس قرن 19 می باشد که دورکیم در بررسی این پدیده چند بعدی از فرضیه های ساده شروع می کند و با رد کردن فرضیه های ساده محیطی و فیزیکی به فرضیه های پیچیده اجتماعی می رسد و معتقد است که خودکشی به چهار دسته فردگرایانه، دیگر خواهانه، خودکشی ناشی از بی هنجاری و خودکشی تقدیرگرایانه تقسیم می شود. بعد ها فروید و همین طور مدیریت که سه المنت اصلی در خودکشی که شامل میل به مردن، میل به کشتن و میل به کشته شدن می باشد را مطرح کرد.  

اشتایدمان  از جمله افرادی است که یافته هایش در این حوزه نه تنها ارزش پزشکی که ارزش قانونی و حقوقی دارد. او معتقد بود  که هسته مرکزی خودکشی درد روانی است. و در پشت خودکشی یک احساس رنج وجود دارد. و در نظریه جون تنگنی شرم و گناه هسته برجسته خودکشی هستند. و لین آبرامسون و لوی آلوی ناامیدی را هسته خودکشی می دانستند. اگر چه پدیده خودکشی همیشه با باورهای نادرست همراه بوده است. مثلن اگر کسی قصد خودکشی داشته باشد هیچ گاه در مورد آن صحبت نمیکند. و یا این باور غلط که خودکشی بدون هشدار قبلی اتفاق می افتد و یک عمل تکانه ای است. عوامل خطر و عوامل محافظت کننده فراوانی در خودکشی وجود دارد.

افکار خودکشی، سابقه بیماری های روانی، شکست های عاطفی، احساس درماندگی از جمله عوامل خطرند و ارتباط خانوادگی خوب، برخورداری از حمایت های اجتماعی نیز از سرمایه ها و عوامل محافظت کننده خودکشی محسوب می شوند. وقتی مثلث خودکشی را میبینیم، 3 ضلعی که اضلاع این مثلث را تشکیل می دهند عبارتند از ناامیدی، مشکل در حل مساله و مشکل در تنظیم هیجانات. و در مثلث اعتیاد نیز 3 ضلع تشکیل دهنده شامل بد تنطیمی هیجانات، برجستگی انگیزشی و اختلال کارکردی وجود دارد. به این معنا که مشکل در تنظیم هیجانات در بیشتر رفتارهای پر خطر دیده می شود. و این افراد ممکن است به دلیل محدودیت های رفتاری و نداشتن مهارت های کافی و ابزارهای دیگری که بتوانند هنگام بروز هیجانات با آن به درستی مقابله کنند از راه حل های هیجان مدار و مساله مدار ناسالم استفاده می کنند. مثلا فردی که درگیر اعتیاد می شود زمانی که دچار عصبانیت، غم و نشانه های افسردگی در او دیده می شود، به دلیل نداشتن مهارت کافی در تنظیم هیجانات به مصرف مواد روی می آورد و مواد برای او می شود ابزار تنظیم هیجانی. به دلیل اهمیت مسله هیجان ها و تنظیم آن است که در مراحل مداخله در خودکشی نیز بعد از ارزیابی های زیستی- روانی و اجتماعی و ایجاد ارتباط با مراجع  می بایست احساسات و هیجانات او را مدیریت کرد. چرا که در این افراد احساس و هیجانات متفاوتی رخ می دهد. و می بایست به او اجازه و فرصت داده شود تا هیجانات و احساسات خودش را در یک محیط ایمن بدون قضاوت ابراز کند. اگر ما بتوانیم هیجانات را به درستی مدیریت و تنظیم کنیم یکی از اضلاع مثلث را درست کرده ایم. و از آنجاییکه فکر، رفتار و هیجان ها در یک چرخه بر روی هم اثر گذارند. اثرات منفی هر کدام می تواند بر روی آن دیگر تاثیر بگذارد.

 مبحث تنظیم هیجانی از جمله مهارت هایی است که می بایست از دوران کودکی آموخته شوند. مثلا در سن پنج تا ده سالگی افرادی که تنظیم هیجانی خوبی ندارند همین ممکن است استعداد ابتلا به اعتیاد را در آنها افزایش دهد. توانایی دیگری که در مقابله با شرایط تنش زا به ما کمک می کند تاب آوری است. تاب آوری یک فرایند است که زمانی که افراد با تنش ها و چالش هایی در زندگی خود مواجه می شوند، زمانی که به این توانایی مجهز باشند، کمتر از راه حل های ناسالم استفاده خواهند کرد. هر چقدر که ما عوامل محافظت کننده در سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی را ارتقا دهیم نقش عوامل خطر کمرنگ تر خواهد شد.

کد خبر 41072

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 7 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد