نسخه رایگان با مرغ اضافه!/ انفجار حزب جمهوری، بیماران نیازمند را سوگوار یک پزشک دلسوز کرد

بعد از شهادت دکتر فیاض بخش، ازجمله افرادی که به منزل ما آمدند، صاحب داروخانه نزدیک مطبش و صاحب مرغ‌فروشی آن محله در جنوب شهر بودند. آن‌ها هر کدام مقداری پول تحویل ما دادند. پرسیدم: این پول‌ها برای چیست؟ گفتند: «این پول‌های دکتر است که پیش ما امانت بود.» پیگیر ماجرا که شدم، یک راز مهم برملا شد...

ظاهرش این بود که آن انفجار ناجوانمردانه در ۷ تیر ۱۳۶۰، عرصه سیاسی جمهوری اسلامی ایران را از وجود گروهی از بهترین و سرآمدترین نیروها محروم کرد؛ نیروهایی که گذشت زمان نشان داد پر کردن جای خالی آنها کاری نشدنی یا دست‌کم، بسیار سخت است. اما نه، فقط همین نبود. کمی کنکاش در سابقه آن ۷۲ شهید مظلوم و تلاش‌هایی که از سال‌های قبل از پیروزی انقلاب تا روز شهادت برای خدمت به مردم داشتند، نشان می‌دهد ابعاد خلأیی که از نبودن آنها در جامعه ایجاد شد، بسیار فراتر از فقدان آنها در جایگاه سیاسی‌شان بوده. پزشک‌های حاذق و مردمدار حاضر در آن جمع گلچین‌شده، نمونه‌ای از این نیروهای ارزشمند بودند؛ چهره‌هایی مانند دکتر «هاشم جعفری معیری»، دکتر «محمدباقر حسینی لواسانی» و دکتر «محمدعلی فیاض بخش». پزشک‌های کاربلد و دلسوزی که تا پای جان بر سر سوگند خود برای حفظ جان و کاهش دردهای مردم جامعه ماندند و در این مسیر، هرچه زحمت و سختی و غم بود، به جان خریدند. چهلمین سالگرد انفجار تروریستی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، فرصت مغتنمی است برای مرور روایت‌هایی از مردمداری یکی از این پزشک‌ها که در تمام دوران خدمت خود تلاش کرد طبیب دردهای مردم باشد.

آقای دکتر یا مأمور ساخت مدرسه و مشاور خانواده؟!

تکلیفش را از همان مقطع اخذ دانشنامه پزشکی عمومی از دانشگاه تهران با خودش و همه روشن کرد؛ از همان موقع که به سربازی رفت و دوران خدمت را در قالب سپاهی بهداشت در یکی از روستاهای محروم و دور افتاده گذراند. اگر تصور کرده‌اید دکتر محمدعلی جوان در آن روستای محروم از هرگونه امکانات، وقت و انرژی‌اش را فقط صرف دوا و درمان مردم کرد، باید بیشتر درباره شخصیت خاص او مطالعه کنید. آقای دکتر تصمیم گرفت در آن روستا حمام، مسجد و مدرسه بسازد. اینطور بود که هر بار که به مرخصی می‌آمد، تمام وقتش را صرف تأمین تدارکات برای این کارها می‌کرد.

دکتر فیاض بخش در جمع روستاییان

او انتخاب کرده‌بود نه‌فقط پزشک دردهای جسمی مردم بلکه طبیب تمام دردها و رنج‌هایشان باشد. کار به جایی رسید که دکتر فیاض بخش، به شخصیت محبوب اهالی روستا تبدیل شد و کم‌کم به معتمد آنها نه‌تنها در امور پزشکی که در تمام مسائل زندگی شد. شاید جالب باشد بدانید اگر زن و شوهری در روستا دعوا می‌کردند، باز هم سراغ آقای دکتر می‌آمدند تا بین‌شان داوری و مشکلشان را حل و فصل کند.

اگر مادر راضی نباشد...
گرچه خدمت به مردم، اولویت اول دکتر فیاض بخش بود اما از خدمت به خانواده هم غافل نبود و در این میان، مادر برایش جایگاه دیگری داشت. دکتر جوان و خوش‌آتیه داستان ما عشق به مادر را بارها در زندگی‌اش اثبات کرد. اولین بار، وقتی بود که بعد از پایان دوره سربازی برای اینکه بتواند مطب دایر کند، باید دو سال خارج از تهران خدمت می‌کرد. دوره طرح آقای دکتر با کوچ به سقز و به عهده گرفتن ریاست بیمارستان شیر و خورشید آن شهر شروع شد اما چندان طول نکشید. بیماری مادر باعث شد دکتر محمدعلی محل خدمتش را تغییر دهد و به شهر دیگری که امکان تردد آسان‌تر به تهران داشت، برود تا راحت‌تر بتواند به مادر سرکشی و رسیدگی کند. سبزوار، شهری بود که آقای دکتر ادامه طرحش را در آنجا گذراند.

دو سال بعد و در اوایل سال ۱۳۴۷ دوره تخصص را شروع کرد و در سال ۵۱ با موفقیت آن را به پایان رساند. لابد انتظار دارید از اینجا به بعد، دکتر فیاض بخش که حالا جراح متخصص شده، فقط در بیمارستان‌های خصوصی یا مطب شخصی با حق ویزیت‌های آنچنانی کار کند. اما خوب است بدانید آقای دکتر بعد از گرفتن تخصص، ۴ سال به طور رایگان در بیمارستان کمک شماره ۳ به جراحی و درمان بیماران نیازمند مشغول بود.
شهید فیاض بخش در یک مقطع هم برای گذراندن دوره تخصصی طب از یکی از دانشگاه‌های آمریکا پذیرش گرفت. همه‌چیز برای استفاده از این فرصت مطالعاتی ارزشمند فراهم بود اما یک جای کار می‌لنگید. دل مادر به این سفر رضا نبود و دکتر محمدعلی همان کاری را کرد که دلش و اعتقادش می‌گفت؛ برای کسب رضایت مادر از تصمیمش برای سفر علمی به ینگه دنیا صرف‌نظر کرد و در ایران ماند.

موقع قسم پزشکی، برای خدمت، ساعت تعیین نکردم!

دیگر شده بود سنگ صبور بیمارانش؛ به‌ویژه آنها که دست و بالشان تنگ بود. با آنها نفس می‌کشید، می‌خندید، درد دل می‌کرد و اشک می‌ریخت. اصلاً مطبش را در جنوبی‌ترین نقطه تهران دایر کرده بود تا با فقرا غریبه و از حالشان بی‌خبر نشود. خیال دردمندان تنگدست هم راحت بود که در مطب دکتر فیاض بخش، قرار نیست به گناه خالی بودن جیبشان، جواب شوند. دیگر همه فهمیده بودند این آقای دکتر که متخصص جراحی است، در حد پزشک‌های عمومی حق ویزیت می‌گیرد؛ تازه برای همین هم، جای تخفیف گذاشته! آن‌هایی که در اواخر دهه ۵۰ و سه ماه اول دهه ۶۰ گذرشان به این مطب خاص افتاده بود، خوب آن تکه مقوا را یادشان است که دکتر فیاض بخش با خط خودش روی آن نوشته بود: «حداکثر ویزیت ۳۰۰ ریال است، ولی شما به نسبت توانتان می‌توانید پرداخت کنید.»

خانواده دکتر، دیگر به دیدن چهره خسته او بعد از یک روز پرکار عادت کرده‌بودند. اما هر بار از سر محبت و دلسوزی می‌خواستند کمی از بار زحماتش کم و شرایط را برای استراحتش فراهم کنند، با دلخوری و اعتراض او مواجه می‌شدند. همسر شهید فیاض بخش، روایتی جذاب در این زمینه دارد: «صبح‌ها به بیمارستان می‌رفت و بعدازظهر تا ساعت ۱۰ شب در مطب مشغول ویزیت بیماران در آن محله جنوب شهر بود. گاهی شب‌ها وقتی به خانه برمی‌گشت، آنقدر چهره‌اش خسته بود که برای اینکه کمی استراحت کند، تلفن را قطع می‌کردم. اما وقتی دکتر از این ماجرا باخبر می‌شد، به‌شدت گله می‌کرد و می‌گفت: من قسم خورده‌ام در خدمت مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم.»

نسخه رایگان با مرغ اضافه!

یک جایی برای خانواده پزشک دریادل داستان ما معلوم شد حتی آنها هم این مرد بزرگ را درست نشناخته‌اند و از عمق دغدغه‌مندی‌اش برای کاهش دردهای بیمارانش بی‌خبر بوده‌اند. مرور روایتی از شریک زندگی دکتر فیاض بخش، برای پی بردن به بزرگی روح آن طبیب دلسوز کافی است: «بعد از شهادت دکتر، ازجمله افرادی که به منزل ما آمدند، صاحب داروخانه نزدیک مطبش و صاحب مرغ‌فروشی آن محله بودند. آن‌ها در آن دیدار، هر کدام مقداری پول تحویل ما دادند. پرسیدم: این پول‌ها برای چیست؟ گفتند: «این پول‌ها متعلق به دکتر است.» متعجب نگاهشان می‌کردم. پیگیر ماجرا که شدم، یک راز مهم برملا شد.

ماجرا از این قرار بود که دکتر وقتی متوجه می‌شد بیمارش تنگدست است، در نسخه او علامت مخصوصی می‌زد که برای کارکنان داروخانه معنای آن علامت، تحویل رایگان دارو به مراجعه‌کننده بود. دکتر به بعضی بیمارانش هم سفارش می‌کرد به مغازه مرغ‌فروشی محله سر بزنند و مرغ مجانی بگیرند! نتیجه هم مشخص بود؛ شهید فیاض بخش هزینه آن داروها و مرغ‌ها را هر ماه به داروخانه و مرغ‌فروشی محله پرداخت می‌کرد... البته فقط هم اینها نبود. دکتر اگر متوجه می‌شد نوجوان بااستعدادی به دلیل فقر مالی نمی‌تواند در مدرسه خوبی درس بخواند، هزینه تحصیلی او را تقبل می‌کرد تا به شکوفایی استعداد او کمک کند.»

راز نسخه‌های 2 امضایی آقای دکتر...

اما راست گفته‌اند که: «خوش‌تر آن باشد که سرّ دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران». چیزهایی هست که حتی شاید هنوز هم به گوش نزدیکان دکتر شهید محمدعلی فیاض بخش نرسیده باشد. تا همین ۱۳، ۱۴ سال قبل، یکی از محله‌های اطراف میدان خراسان، معطر به نَفَسِ آیت‌الله «محسن محدث زاده قمی»، فرزند شیخ عباس قمی(صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان) بود. او ۴۷ سال از عمر شریف و پربرکتش (۱۳۸۷-۱۳۴۰) را در کسوت امام جماعت مسجد الصادق(ع)(معروف به مسجد حاج عبدالله)، وقف خدمت به مردم این محله در یکی از جنوبی‌ترین نقاط پایتخت کرد. اما شاید بپرسید چه ارتباطی میان این عالم دینی با قهرمان داستان ما وجود دارد؟ نقل روایتی از مرحوم حجت الإسلام «مهدی محدث زاده»، فرزند آیت الله، از این معما رمزگشایی می‌کند: «مرحوم پدرم، آیت الله محدث زاده، همیشه در فکر راه حلی برای کمک به خانواده‌های نیازمندی بود که بیمار در خانه داشتند و از پس هزینه‌های دارو و درمانش برنمی‌آمدند. هرچند تشکیل یک صندوق خیریه در مسجد و تحت پوشش قرار دادن این خانواده‌ها تا حدی چاره‌ساز بود اما آغاز به کار یک پزشک هم‌فکر در آن حوالی، همان اتفاقی بود که حاج آقا منتظرش بود.

آن پزشک حاذق و دردآشنا کسی نبود جز دکتر «محمدعلی فیاض بخش». آقای دکتر اولین مطبش را در محدوده «تیردوقلو» در نزدیکی میدان خراسان افتتاح کرد و چندان طول نکشید که یک توافق مبارک میان او، حاج آقا و دکتر «ابوترابی»، صاحب داروخانه آن حوالی شکل گرفت. دکتر فیاض بخش دو کد رمز برای دکتر ابوترابی تعریف کرده و گفته بود: «اگر یک امضا روی برگه نسخه بیمار کردم، به این معناست که بدون جلب توجه و با حفظ آبروی بیمار، هزینه دارو را نیم‌بها با او حساب کنید. و اگر دو امضا از من روی نسخه دیدید، هیچ پولی بابت داروها از بیمار دریافت نکنید. هزینه داروهای نیم‌بها و رایگان را من و حاج آقا محدث‌زاده برعهده می‌گیریم.»

به خاطر مجروحان انقلابی، پرستاری یاد بگیرید

مأموریت خودنوشته جدید دکتر «محمدعلی فیاض بخش» در پرالتهاب‌ترین روزهای ایران شروع شد؛ در دل مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم پهلوی. ماجرا از آنجا شروع شد که دکتر داوطلبانه برای مداوای پنهانی مجروحان تظاهرات ضدحکومتی وارد عمل شد. او تمام خطرات را به جان می‌خرید و مهارت پزشکی‌اش را صرف نجات مبارزان می‌کرد. اما این کافی نبود! دکتر بعد از مدتی به این نتیجه رسید که برای حفظ جان انقلابیونی که در جریان تظاهرات یا درگیری با نیروهای گارد مجروح می‌شوند، باید نسلی از پرستاران داوطلب انقلابی را پرورش بدهد. اینطور بود که خبر برگزاری کلاس‌های آموزشی دکتر دهان به دهان در میان انقلابیون گشت و خیلی طول نکشید که در جریان فاجعه کشتار میدان ژاله تهران در ۱۷ شهریور سال ۵۷، این کادرسازی به کمک مجروحان آمد.

«مریم جَدَلی»، پرستار داوطلب دفاع مقدس و از شاگردان شهید دکتر فیاض بخش

 «مریم جَدَلی»، یکی از شرکت‌کنندگان در کلاس‌های آموزشی شهید دکتر فیاض بخش که بعد از 2سال، آموخته‌هایش در آن دوره را برای کمک به مجروحان جنگ تحمیلی هم به کار برد و به یکی از پرستاران و امدادگران داوطلب دفاع مقدس تبدیل شد، در این باره می‌گوید: «برای من، همه‌چیز از کلاس‌های مخفیانه دکتر فیاض‌بخش شروع شد. مبارزات انقلاب به اوج رسیده‌بود و هر روز در گوشه‌ای از تهران تظاهرات ضد حکومتی برگزار می‌شد. در این میان، کم نبودند انقلابیونی که به دست نیروهای گارد مجروح می‌شدند. در آن وضعیت بحرانی، شناسایی پزشکان و پرستاران انقلابی و کمک گرفتن از آن‌ها اصلاً کار آسانی نبود. به همین دلیل، انتقال آن مجروحان به بیمارستان و درمانگاه، به احتمال زیاد مساوی بود با دستگیری و گرفتار شدنشان به دست ماموران رژیم.

مریم جدلی در لباس پرستاری

در چنین شرایطی، دکتر فیاض‌بخش احساس نیاز کرد گروهی از دختران و بانوان انقلابی را به‌عنوان امدادگر و پرستار تربیت کند تا بتوانند به مجروحان رسیدگی کنند. من و گروهی از دوستانم هم با اطلاع از این جریان، در جلسات آموزشی خصوصی دکتر شرکت می‌کردیم. کلاس‌ها به‌صورت مخفیانه و اغلب در خانه‌های مورداطمینان آقای دکتر برگزار می‌شد. شهید دکتر فیاض‌بخش با آن متانت خاصشان و با حوصله فراوان، کلیه مهارت‌های پرستاری که ضرورت آن زمان بود و نیاز بود یک بانو برای مواجهه با مجروحان یاد بگیرد را به ما آموزش داد.»

من، نماینده معلولان و مجروحان هستم

انقلاب اسلامی مردم پیروز شد و این تازه شروع کار نیروهای انقلابی ارزشمند و موثری مثل دکتر محمدعلی فیاض بخش بود. او بعد از آنکه در زمان بازگشت امام خمینی (ره) به وطن، در گروه پزشکان معتمد مدرسه علوی خدمت کرد، با شروع به کار نظام اسلامی در کشور، خدمات عام‌المنفعه‌اش در رسیدگی به محرومان را با قدرت بیشتری ادامه داد. دکتر فیاض بخش در یکی از اولین اقداماتش در پاییز سال ۱۳۵۸ با کمک امدادگران دوره دیده، آسایشگاه معلولان انقلاب دروس را تأسیس کرد. آقای دکتر تا این مقطع، کار دولتی را به صورت استخدام نپذیرفته بود اما در این سال با سوابقی که در خدمت به معلولان داشت، به عنوان مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری انتخاب شد و حضورش منشأ برکات فراوانی برای این قشر مظلوم جامعه شد.

پراکندگی و ناهماهنگی سازمان‌های رفاهی و توانبخشی کشور و عدم کارآیی برنامه‌های آنها، باعث شد دکتر فیاض بخش با همفکری گروهی از همکارانش ازجمله شهید «سید محمدباقر لواسانی»(از شهدای انفجار دفتر حزب جمهوری)، لایحه تشکیل سازمان بهزیستی کشور را به شورای انقلاب پیشنهاد دهد. در ادامه این مسیر، او در کابینه شهید رجایی به‌عنوان وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور انتخاب شد و تا آخرین لحظه عمر شریفش در همین مسئولیت مشغول خدمت بود.

جلسه هیأت دولت به ریاست شهید رجایی/ دکتر فیاض بخش: نفر اول در کنار رییس جمهور

شهید دکتر فیاض بخش با مطالعه دقیق به این نتیجه رسیده بود که رسیدگی به بیش از ۴ میلیون معلول و محروم جامعه ایران، موضوعی نیست که دولت به‌تنهایی قادر به انجام آن باشد. بر این اساس، در تنظیم لایحه تشکیل سازمان بهزیستی، مشارکت کامل مردم را در نظر گرفته بود و توصیه و سفارش همیشگی‌اش این بود که: «به داوطلبان اهمیت بدهید.» اگر خبردار می‌شد فرد داوطلبی برای خدمت به معلولان اعلام آمادگی کرده اما از توان و استعداد او استفاده کامل نشده، می‌رنجید.

تمام ماجرا این بود که او خود را نماینده معلولان و مجروحان می‌دانست و در هیأت دولت، مجلس شورای اسلامی، شورای انقلاب فرهنگی و... به شرح وضعیت معلولان و مجروحان می‌پرداخت و از حقوق آنان دفاع می‌کرد و از هیچ کاری برای حمایت از آنها دریغ نمی‌کرد. همیشه می‌گفت: «معلولان و مجروحان برای این مرا وزیر کردند که بتوانم در این مجالس شرکت کرده و صدای آنان را به دیگران برسانم.»

خودروی ضد گلوله؟... خودروی شخصی‌ام، خودروی خدمت باشد

مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری و یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در شورای انقلاب فرهنگی بود اما هیچ‌کس ذره‌ای رفتارهای حاکی از غرور و خودبرتربینی از او ندید. مطالبه امتیازات خاص مرتبط با جایگاه مدیریت در رده‌های بالا که اصلاً در قاموسش نمی‌گنجید. همسر شهید دکتر فیاض بخش در این باره می‌گوید: «ایشان از مسئولانی بود که به جای تحویل گرفتن خودروی ضدگلوله برای امنیت جانش، خودروی شخصی خود را به دولت داد تا راننده‌ای برایش تعیین شود. دکتر با ماشین شخصی، کارهای سازمان را انجام می‌داد.»

انفجاری که طرح کمک به روستانشینان را ناتمام گذاشت...

دکتر محمدعلی فیاض بخش از آن دسته نیروهای متخصص و متعهد بود که فرصت خدمت در نظام اسلامی را با تمام وجود قدر دانست و از تک‌تک لحظات مسئولیتش برای خدمت به محرومان به بهترین شکل استفاده کرد تا به سهم خود طعم شیرین زندگی در یک حکومت دینی مردم‌سالار را به آنها بچشاند. اما افسوس که ترورهای کور و وحشیانه بدخواهان، نیروهای خالصی مانند او را از مردم گرفت. روز ۷ تیر سال ۱۳۶۰ برای محرومان جامعه، روز تلخی بود. انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به شهادت جمعی از خادمان ملت منجر شد که دکتر محمدعلی فیاض بخش، حامی معلولان و محرومان هم در میان آنها بود.

دکتر فیاض بخش در کنار روستاییان

آخرین برنامه‌های دکتر فیاض بخش که با شهادت مظلومانه‌اش ناتمام ماند، اجرای کامل طرح کمک به روستانشینان بالای ۶۰ سال (برنامه پیشنهادی شهید رجایی)، ایجاد مراکز ساخت دست و پای مصنوعی در ۱۰ استان کشور، افزایش نظام مشارکت مردمی در اداره سازمان بهزیستی و مهم‌تر از همه اجرای فتوای امام خمینی (ره) مبنی بر اجازه مصرف وجوهات شرعیه در سازمان بهزیستی کشور زیر نظر حضرت آیت‌الله مهدوی کنی نماینده حضرت امام (ره) در سازمان به منظور ارائه خدمات بازتوانی به معلولان، سرپرستی از ایتام و خانواده‌های نیازمند به طور گسترده در سراسر کشور و به خصوص روستاها بود.

*البته طرح حمایـت از سالمندان نیازمند روستانشین که به همت شهید محمدعلی رجایی تهیه شده بود، بعد از تصویب در مجلس شورای اسلامی از سـال ۱۳۶۴ اجرایی شد.

کد خبر 38867

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد