وکیلی که چشم‌های خاص خودش را دارد

وکیل نابینای پایه‌یک دادگستری می‌گوید: اگرچه می‌گویند وکلا از روی چهره و چشمان افراد می‌توانند راست و دروغ را تشخیص دهند اما من از لحن کلام می‌فهمم و چشمان خاص خودم را دارم.

به گزارش ایسنا، هومن زمانی فردی نابینا است که توانمندی‌هایش را باور کرده و امروز به‌عنوان وکیل پایه‌یک دادگستری مشغول به خدمت است، برای مصاحبه چندین بار تماس می‌گیرم، مدام در راهروهای دادگستری در حال تردد است و فرصتی برای مصاحبه پیدا نمی‌شود، بعد از چند روز پیگیری بالاخره به مصاحبه تلفنی راضی می‌شود و در مسیر دادگستری مصاحبه را آغاز می‌کنیم، می‌گوید: این‌طوری باید شتاب‌زده جواب بدهم، اما اشکالی ندارد.

از او می‌خواهم خودش را معرفی کند، در پاسخ می‌گوید: هومن زمانی هستم فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسی، وکیل و مشاوره حقوقی، فردی که از بدو تولد به‌صورت مادرزادی نابینا بودم، برادر بزرگ‌ترم نیز نابیناست و در حال حاضر به‌عنوان یک معلم در کارش موفق است. چهار سال است که با خانمی بینا ازدواج کردم زندگی خوبی دارم.

اعتمادبه‌نفس خاصی در صدایش وجود دارد، از توانایی‌هایش می‌پرسم و اینکه چگونه توانسته این توانایی‌ها را باور کند، می‌گوید: از همان موقع که به دنیا آمدم برای من سختی وجود داشته است اما این سختی‌ها آدم را آبدیده می‌کند، اگر بخواهم درست بگویم هیچ‌وقت از تلاش دست برنداشتم، برای رسیدن به موفقیت باید پشتکار و امید داشته باشی که همیشه من این پشتکار را حفظ کردم و هیچ‌وقت ناامید نشدم.

مدیون پدربزرگم هستم

پشتکارش قابل‌ستایش است، از خانواده و نقش خانواده‌اش در این پشتکار می‌پرسم، با خوبی از خانواده‌اش یاد می‌کند و می‌گوید ارتباط من با خانواده خیلی خوب بود و از زمان کودکی ما را به‌عنوان فردی توانمند باور کردند، البته همه این‌ها را مدیون پدربزرگم هستم پدربزرگ من یک دوست نابینا داشت و می‌دانست که نابینایی محدودیت نیست بنابراین درحالی‌که ۶۰ ساله بود پدر و مادر مرا ترغیب کرد که مرا به تهران بفرستند و درس بخوانم.

می‌گویم از چه سنی به تهران رفتید و آنجا تنها زندگی می‌کردید؟ می‌گوید از سال ۱۳۷۰، من پنج ساله بودم که به تهران رفتم و باید تنهایی در مدرسه درس می‌خواندم و آنجا می‌ماندم، با توجه به سن کمی که داشتم چهار ماه اول را به‌سختی پشت سر گذاشتم اما برخورد خوب معلم‌ها باعث شد که به آنجا عادت کنم.

هومن که کودکی و دوران نوجوانی خود را در مدرسه محبی تهران کنار دیگر نابینایان گذرانده است و باور دارد که مانند یک فرد عادی می‌تواند زندگی کند و درس بخواند و به دانشگاه برود، می‌گوید: با توجه به شرایط مدرسه از دبیرستان خودساخته بودیم و خودمان از پس‌کارهایمان برمی‌آمدیم،۱۳ سال دوری از خانواده را تجربه کردیم و شرایط روانی باعث شد با سختی‌ها بجنگیم و کنار بیایم و موفق شویم.

می‌گویم دوران دانشگاه را کجا گذراندید؟ می‌گوید در تاکستان حقوق خواندم و فوق‌لیسانس را پیام نور تهران گذراندم و هم‌اکنون به‌عنوان وکیل مشغول به کار هستم.

فرهنگ‌سازی برای اعتماد به وکیل نابینا

از مردم و اعتمادشان به وکیل نابینا می‌پرسم، با دلسردی می‌گوید: اعتماد مردم به وکیل نابینا کم است، مخصوصاً اوایل کارم افراد رغبتی نداشتند که وکیل نابینا را انتخاب کنند اما برخی هم اعتماد می‌کنند که همه این‌ها برمی‌گردد به فرهنگ جامعه، معلولان ناتوان نیستند؛ البته در این مورد باید فرهنگ جامعه را تغییر دهیم، اکثراً مرا به‌عنوان وکیل می‌پذیرند، حتی افرادی که نپذیرفتند در برخوردهای بعدی قبول کردند و نگاهشان تغییر کرد؛ می‌توان گفت به نسبت فرهنگ ما بهتر شده است اما باید بیشتر تلاش کرد.

از روند بررسی پرونده‌ها می‌پرسم، منشی احتمالی که باید کنارش باشد، اما می‌گوید: من منشی ندارم و هر جا که لازم باشد همکارانم کمک می‌کنند چراکه پرونده‌های من موردی است و پرونده‌های زیادی ندارم، عده‌ای می‌گویند چشمان دروغ و راست را نشان می‌دهند اما من می‌گویم لحن و کلام نیز همین است، همان‌طور که چشمان دروغ یا راست را می‌گویند می‌توان از لحن و کلام هم فهمید.

برای من که درکی از دنیای نابینایان ندارم سخت است، تصور اینکه بدون نگاه کردن به افراد صداقت چهره‌شان را بفهمم، می‌پرسم چگونه از کلام می‌فهمید؟ می‌گوید: معمولاً افرادی که دروغ می‌گویند لحن مشخصی دارند، همچنین اغلب کم‌حافظه هستند برای مثال در پرونده‌ای فرد در شکوائیه چیز دیگری گفته بود و بعدازآن مطلب را عوض کرد که من همین تناقض‌گویی را در لایحه آوردم و رأی به نفع ما شد، گاهی نیاز است که نقشه‌ها را ملاحظه کنید و نابینا نمی‌تواند؛ برای آن هم‌چشم‌های خاص خود را دارم و از افراد مطمئن خودم استفاده می‌کنم.

محدودیت وکیل نابینا را انکار نمی‌کنم

این بار دیگر من توانایی‌هایش را باور کرده‌ام و می‌گویم پس نابینایی محدودیتی برای وکالت ایجاد نمی‌کند، گویی از سخنم جاخورده باشد می‌گوید: من وکالت انجام می‌دهم و می‌گویم علی‌رغم باور توانایی‌ها برای یک نابینا محدودیت وجود دارد، مثلاً همیشه در کریدور دادگستری باید یک نفر همراهم باشد چراکه مناسب‌سازی نشده و تردد سخت است، درواقع من منکر محدودیت نیستم، می‌توان گفت محدودیت وجود دارد اما ما سعی کردیم کار ملت را پیش ببریم.

گلایه از صدا و سیما و مسئولان

دلش از محافل فرهنگی و صداوسیما پر است و می‌گوید: زمانم کم است و فرصت نیست که از ناراحتی‌هایم بگویم اما از صداوسیما ناراحتم نه‌تنها من بلکه اغلب معلولان؛ رسانه ملی نقش مهمی در فرهنگ‌سازی دارد و در ساخت سریال‌ها باید دقت داشته باشد که به معلولین اهانت و توهین نکنند، مثلاً تیتراژ پایانی سریال ستایش در قطعه‌ای آمده «مثل یک کوری‌ام که عصاشو داده دست کرم شب‌تاب» استفاده از واژه کور خوب نیست و این بازخورد بدی دارد، همین‌طور شخصیت انیس در فیلم به‌عنوان فردی است که به تقاص گناهانش معلول شده است و این فرهنگ غلطی است که معلولین تقاص گناهان قبل را پس می‌دهند، حرف زیاد است و دل پردرد.

از مسئولان می‌پرسم و انتظارش را می‌گوید: از مسئولان می‌خواهم که در بودجه امسال معیشت معلولین و اشتغال را در نظر بگیرند، بهزیستی بودجه محدودی دارد و باید این بودجه افزایش پیدا کند، هزینه تهیه وسایل کمک توان‌بخشی بالاست و برای خرید آن باید به ما کمک کنند، مثلاً «برجسته نگار همراه هوشمند» هزینه بالایی دارد و قیمت داخلی‌اش ۲۱ میلیون تومان است این وسیله‌ای است که برای وکلای نابینا و دانشجویان ضروری است که برای خرید آن باید تسهیلات دریافت کنیم و نیازمند حمایت بیشتر بهزیستی هستیم.

انتهای پیام

کد خبر 8719

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 6 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد