در رسانه | مشهد | گزارشی از مرکز حمایتی کودکانی که تامین مخارج یک زندگی بر شانه های کوچک شان استوار است

دست هایش سرد است. وقتی سوزن در نوک انگشتانش فرو می رود، خون بیرون نمی آید. خانمی که نمونه خون می گیرد، از او می خواهد کف دست هایش را به هم بمالد تا خون به جریان بیفتد و بتواند قطره ای خون از نوک انگشتانش برای نمونه آزمایش بگیرد.....

روزنامه خراسان- خراسان رضوی- بهاره موفقی

دست هایش سرد است. وقتی سوزن در نوک انگشتانش فرو می رود، خون بیرون نمی آید. خانمی که نمونه خون می گیرد، از او می خواهد کف دست هایش را به هم بمالد تا خون به جریان بیفتد و بتواند قطره ای خون از نوک انگشتانش برای نمونه آزمایش بگیرد. ایرج در حالی که دست های زخمی و آفتاب سوخته اش را روی میز می گذارد، نگاه سردش را به جایی دیگر می دوزد. مسئول مربوط درباره علت نمونه گیری خون  می گوید:« بیشتر کودکان کار به جمع آوری زباله ها مشغول اند، ممکن است هنگام جمع آوری زباله، سرنگ های تزریق معتادان در دست های شان فرو رفته باشد، برای همین از آن ها تست اچ آی وی می گیریم.» ایرج بعد از نمونه گیری خون با چهره ای غمگین و نگاهی پر از خستگی دوباره روی یکی از همان صندلی های داخل سالن می نشیند. در ساعات حضورم در موسسه همراز کودکان به جز ایرج، حدود 10 کودک و نوجوان که همگی آن ها کودک کار هستند، در سالن نشسته اند. موسسه همراز کودکان در سال 95 زیر نظر بهزیستی با هدف منع کار کودکان تاسیس شد تا بتوانند در حد امکان از کارکردن کودکان جلوگیری کنند. بنا به اظهارات مسئول فنی این موسسه، علاوه بر ارائه خدمات به کودکان کار به عنوان محور اصلی فعالیت این مجموعه، به کودکان بازمانده از تحصیل و کودکان خیابانی نیز خدماتی در زمینه توانمند سازی و بازتوانی این کودکان ارائه می شود . در ادامه دل گفته های چند کودک کار را می خوانید:

ساعات طولانی کار؛ مزد اندک 

مسئولیت سخت تامین معاش خانواده روی شانه های کوچک شان چنان سنگینی می کند که در قاب چهره شان خبری از خنده های کودکانه نیست. هر کدام شان مثل مردان بزرگی به نظر می رسند که خستگی یک راه هزار ساله، چهره شان را در هم کشیده. یاسر، افشین و آرمین سه برادر هستند که هر روز از ساعت 6 صبح تا 17 برای جمع آوری ضایعات از خانه بیرون می آیند تا خرج زندگی مادر و برادر کوچک شان را تامین کنند. پدرشان حدود 10 سال است که آن ها را رها کرده و هیچ خبری از او ندارند. مادر 45 ساله شان چهره اش چنان در هم شکسته است که سنش بیشتر نشان می دهد. قبلا برای برداشت محصول در زمین های کشاورزی کار می کرده، اما دیسک کمر گرفته و چشمانش آن قدر کم سو شده که به سختی یک سوزن را نخ می کند تا لباس های پاره بچه هایش را بدوزد. افشین 10 ساله و آرمین 13 ساله، دو برادرند اما یک کاپشن دارند که قرار است یک روز در میان تن پوش یکی از آن ها در این شب های سرد پاییزی شود تا از سرما نلرزند. افشین با لباسی قرمز رنگ و شلواری که سر زانوی آن پاره شده در حال بازی با اسباب بازی های روی میز است. به طرفش می روم و همان طور که از خجالت خودش را پیچ و تاب می دهد، درباره اوضاع کارش می گوید:« من و برادرهایم، زباله جمع می کنیم و هر کدام حدود روزی 20 هزار تومان درآمد داریم. من فقط 5 هزار تومان برای خودم برمی دارم که خوراکی بخرم و بقیه آن را برای خرج خانه به مادرم می دهم.» وقتی از او می خواهم درباره سختی کارش برایم بگوید، بیشتر خجالت زده می شود ، با این حال می گوید:« آشغال ها بوی بدی می دهند، اما باز هم مهم نیست. فقط  همین که هر کیسه 10 کیلویی زباله را روی دوشم می گذارم و یک مسافت طولانی را تا انبار ضایعات پیاده می روم، سخت است و شانه هایم درد می کند.» از آرزوهای کوچکش برایم می گوید:« آرزو دارم یک دوچرخه داشته باشم. آرزوی دیگرم این است که پدرم برگردد، آخر از وقتی بچه بودم پدرم به مسافرت رفته و  نمی دانم چرا هنوز برنگشته است؟» پدرش از زمان به دنیا آمدن افشین، خانه را ترک کرده، اما افشین همچنان چشم هایش به راه مانده که شاید روزی پدرش برگردد.

من آرزویی ندارم!

« من هیچ آرزویی ندارم. تنها آرزویم این است که خواهر و برادرهایم از بدبختی نجات پیدا کنند.» از شنیدن این حرف ایرج به فکر فرو می روم، این که دنیای یک نوجوان 14 ساله چقدر می تواند متفاوت باشد که مانند همسالانش در دنیایش هیچ خبری از آرزوهای رنگی نیست. وقتی از ایرج می خواهم بیشتر با هم صحبت کنیم، با اضطراب می گوید:« خانم من نیم ساعت دیگه باید سرکارم باشم، نمی توانم زیاد صحبت کنم. برای آمدن به این جا هم چند ساعت مرخصی گرفته ام. فقط می توانم به شما بگویم زندگی من از صبح تا شب، کار شده است. هر روز بعد از مدرسه باید سر کار بروم و تا ساعت 12 شب کار کنم که خانواده ام گرسنه نمانند. وقتی به خانه می رسم از شدت خستگی فقط می خوابم.»

بغض های امیرحسین

امیر حسین 18 ساله، برادر ایرج که از 10 سالگی به همراه او مخارج خانواده هفت نفره شان را تامین می کند، یکی دیگر از نوجوانانی است که سرشار از تجربه های سخت کار در کودکی است. از همان ابتدای صحبتم با امیر حسین متوجه می شوم که بغض هایش را به سختی فرو می دهد تا بتواند حرف بزند، اما سرانجام اشک هایش سرازیر می شود و می گوید:« من هر چقدر برای شما حرف بزنم، حتی ذره ای از تجربه های سختم را نمی توانید درک کنید. نمی دانید چقدر سخت است، دیدن  بچه هایی که در خیابان کنار پدر ومادرشان در حال خرید هستند و ما در همین خیابان هایی که محل خوشحالی آن هاست، باید در به در دنبال یک لقمه نان باشیم تا مادر و خواهرمان گرسنه نمانند. قبلا نزدیک حرم امام رضا (ع) بادکنک می فروختم و همکلاسی هایم با دیدن من و برادرم، ما را مسخره می کردند، نمی دانید چه حالی به آدم دست می دهد.» نفس هایش به سختی در می آید، اشک امانش نمی دهد و می خواهد دیگر به گفت و گو ادامه ندهیم. اما آن قدر دلش پر درد است که دوباره با بغض، سکوت را می شکند و می گوید:« الان در یک مکانیکی کار می کنم. با مشاوره هایی که این جا انجام دادم، تصمیم گرفتم به دنبال کار آینده داری بروم که هنگام کار یک مهارت بیاموزم.از صبح تا شب آن جا می روم و هفته ای 50 هزار تومان دستمزد می گیرم. درست است که  بادکنک فروشی درآمدش بیشتر بود، اما الان با  این دستمزد کم سختی را تحمل می کنم تا دو روز دیگر شغلی داشته باشم که آینده داشته باشد.» دست های پینه بسته اش به لرزه می افتد و می گوید:« من فقط از این ناراحتم که دستم بسته است و نمی توانم برای خانواده ام کاری کنم و بیشتر هزینه های زندگی ما را برادر کوچک ترم ایرج که در یک نجاری کار می کند، تامین می کند.» امیرحسین صورتش خیس اشک می شود و با حرکت دستش اشاره می کندکه دیگر توان صحبت ندارد و از اتاق بیرون می رود.  دنیای کودکان کار با همسن و سال های شان متفاوت است. پشت چهره آرام هر کدام از آن ها، تجربه هایی سخت موج می زند که درون آن ها را منقلب کرده است. بار مسئولیت زود هنگامی که به دوش شان گذاشته شده، برای روح و روان آن ها چنان فرسایشی است که آسیب های روانی متعددی به آن ها وارد کرده، آسیب هایی که شاید تا آخر عمر دست از گریبان شان برندارد. افشین 10 ساله آن طور که مسئول فنی موسسه می گوید اختلال یادگیری دارد و با این که دانش آموز کلاس سوم دبستان است هنوز نمی تواند اسم و فامیلش را به درستی بنویسد. وقتی مربی مربوط برگه ای که افشین اسم و فامیلش را روی آن نوشته نشانم می دهد، در نگاه اول نوشته ها هیچ شباهتی به حروف فارسی ندارد و برایم مثل خطوط درهم شکسته و نامفهومی است که کودکی خردسال روی برگه نقاشی کشیده است.

مانند یک نیازمند با کودک کار رفتار نکنید

ندا بیات، روان شناس بالینی این مرکز درباره مهم ترین مشکلات روانی این کودکان می گوید:« با توجه به مشکلات خانوادگی این کودکان که عمده ترین آن مشکلات مالی و اعتیاد خانواده های آنان است، اختلال اضطرابی و افسردگی در بیشتر این کودکان مشاهده می شود. اختلال یادگیری نیز در این کودکان وجود دارد که سطح سواد پایین خانواده این مسئله را تشدید می کند، اما اختلال عمده آن ها همان اضطراب و افسردگی است که به حالت پرخاشگری، خلق پایین، سردرگمی کودک و ناتوانی او در تصمیم گیری خود را نشان می دهد. اجبار به کار باعث می شود کودک به این فکر کند که من با دیگران فرق دارم و خودش را در سطحی پایین تر از دیگران تصور کند که این مسئله در تحصیل و روابط بین فردی کودک اثرگذار است. در این جا کودکان زیادی داریم که به علت همین آسیب ها سیگار و مواد مصرف می کنند. ما برای این کودکان هر هفته دوره های مهارت های زندگی و خودشناسی گذاشته ایم که از حقوق خود آگاه شوند.» وی درباره چگونگی برخورد مردم با کودکان کار می گوید:« نگاه از بالا به پایینی که توسط برخی افراد جامعه به این کودکان می شود، آن ها را آزار می دهد. توصیه من به مردم این است که ضمن برخورد محترمانه با این کودکان، اگر قصد خرید از آن ها را دارند، طوری رفتار کنند که حس فروشندگی به کودک دست بدهد و مانند یک نیازمند با او رفتار نکنند چون عملا این ظلم به کودک است و موجب می شود کودک این نوع رفتار نیازمندانه را یاد بگیرد.»

حداقل هر 3 ماه 30 کودک کار توسط این مرکز شناسایی می شوند

سمانه امیران، مسئول فنی مرکز روزانه آموزشی-حمایتی کودک و خانواده همراز کودکان درباره کودکانی که در این مرکز به آن ها خدمات ارائه می شود، می گوید:« ما در این مرکز انواع و اقسام کودکان کار را داریم. کودکان کار با کودکان خیابانی یک تفاوت دارند و آن هم این است که کودکان خیابانی هیچ سرپناهی ندارند، اما کودکان کار با خانواده زندگی می کنند و به علت مشکلات درون خانواده، عهده دار تامین هزینه های خانواده شده اند. هر چند در این مجموعه به کودکان بازمانده از تحصیل و کودکان خیابانی خدماتی ارائه می شود، اما محوریت اصلی فعالیت ما کودکان کار هستند. البته طبق دستورالعمل ما کودکان کاری را که دچار اعتیاد یا مشکلات جسمی و معلولیت هستند، پذیرش نمی کنیم. بر اساس دستورالعمل نیز ما حداقل هر سه ماه باید 30 کودک کار را شناسایی کنیم تا توانمند سازی خود و خانواده شان انجام شود. از ابتدای فعالیت مجموعه هم حدود 700 تا 800 کودک زیر نظر ما بوده اند.» وی درباره نحوه پذیرش کودکان کار می گوید:« عده ای از کودکان کار خودمعرف هستند یعنی از طریق دیگران با مرکز آشنا می شوند و خودشان مراجعه می کنند. یک عده از این کودکان نیز توسط تیم مددکاری ما در خیابان ها شناسایی می شوند و عده ای توسط سازمان های دیگری مانند دادگستری به ما معرفی می شوند.» وی درباره فعالیت های این مرکز می گوید:« بعد از تشکیل پرونده، مصاحبه و بازدید از منزل این کودکان، اولین کار ما بحث پایش سلامت کودک است. در کنار خدمات روان شناسی ، در زمینه تحصیلی این کودکان نیز برای ثبت نام و تهیه لوازم تحریر آن ها خدمات ارائه می شود. همچنین با استفاده از کتابخانه ای که این جا وجود دارد، سعی داریم فرهنگ کتاب خوانی را بین آن ها ترویج دهیم. علاوه بر این ما حتی در بحث مهارت پدر و مادر کودک هم اقدام می کنیم تا از این طریق کودک کمتر مجبور به کارکردن باشد.»

خدمات درمانی هر کودک 400 هزار تومان تا یک میلیون

نرگس گلستانی، مدیر مرکز روزانه آموزشی-حمایتی کودک و خانواده «همراز کودکان» درباره فعالیت های این مرکز نیز می گوید:« این مرکز از سال 94 تاسیس شده و در این جا به کودکان کار خدماتی ارائه می شود که نوع خدمات برای هر کودک با توجه به شرایط او متفاوت است. خدمات بازتوانی کودک شامل برنامه درمان، برنامه حمایت تحصیلی، اشتغال و مهارت آموزی می شود. اکنون به جز کودکان ترخیص شده، بیش از 200 کودک با مرکز ما در ارتباط هستند. ابتدا حمایت های تخصصی مددکاری، روان شناسی، مهارتی و آموزشی شروع و در گام های بعدی برای مهارت آموزی، اشتغال و حرفه آموزی آن ها اقدام می شود. این جا بعداز تشکیل پرونده و مصاحبه های مددکاری و روان شناسی، تیم تخصصی برای هر کودک جلسه دارند و برنامه های بازتوانی را تدوین می کنند. برنامه بازتوانی هر کودک بنا به نوع حمایت تحصیلی، درمانی، حرفه آموزی و اشتغال  متفاوت است.» گلستانی درباره تامین هزینه های این مجموعه می گوید:« 70 درصد بودجه های این مرکز از سوی بهزیستی و 30 درصد  از سوی مشارکت های مردمی تامین می شود. هزینه تمام شده برای هر کودک با توجه به شرایط او متفاوت خواهد بود. این هزینه ها به طور تقریبی حداقل برای هر کودک حدود 400 هزار تومان است و برای کودکی که نیازمند خدمات درمانی است، حتی بیشتر از یک میلیون تومان هزینه می شود.» وی درباره برنامه های آینده این مرکز می افزاید:« از برنامه های پیش روی موسسه این است که امسال بیشتر تاکیدمان را روی حوزه بهداشت و درمان این کودکان بگذاریم. در این باره رایزنی هایی کردیم و قرار است با علوم پزشکی جلسه ای داشته باشیم.»

کد خبر 24766

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 10 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد