به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل، کار مراقبت از سالمندان آنقدر دقیق و با برنامه بود که از کشورهای مطرح دنیا نیز پیشی گرفت وحتی بارها رییس جمهور درجلسه ستاد ملی کرونا نیز در لابه لای صحبتهایش از آن یاد کرده ومراقبت از سالمندان را بعنوان یه موفقیت خوب در این دوران می داند.
اینجا دیگر مثل گذشته شلوغ نیست مخصوصا آخر هفتههایش که خانواده برای سر زدن به عزیزانشان به اینجا میآمدند. ملاقات تا عادی شدن شرایط فعلا ممنوع است.
مربیان و پرستاران لباس ایزوله میپوشند، ماسک میزنند و دستکش به دست میکنند. آنها به سالمندان آموزش می دهند که چگونه با رعایت بهداشت خود را از ابتلا به این ویروس خطرناک حفاظت کنند. از طرفی پدربزرگها و مادربزرگهای این خانه که دلتنگ فرزندان خود هستند این رنج را به جان خریدهاند تا نه خود به این بیماری دچار شوند نه آنها.
برای تهیه گزارش از وضعیت سالمندان معلول سری به یکی ازمرکز سالمندان زدم قانون همه یکی است. رییس بخش میگوید که نمیتوانیم وارد بخش شوم حتی با ماسک و گان. اما خدیجه ۷۰ ساله یکی از بهبودیافتگان کرونایی را برای گفت و گو با او با ویلچر به محوطه سرسبز این خانه میآورند.
دوباره به زندگی برگشتم
مادربزرگ روی ویلچر نشسته، ماسک به صورت زده و گان قهوهای کم رنگی به تن دارد. روسری خوشرنگی هم به سر دارد. پرستار بخش او را زیر درخت که شاخههایش را چتر کرده روی نیمکتهای فلزی میآورد.
خدیجه در زلزله منجیل و رودبار خانه و زندگیش را از دست داد. زیر آوار مانده بود و وقتی نجات پیدا کرد دیگر نمیتوانست راه برود. او را برای نگهداری و مراقبت به خانه سالمندان آوردند و از آن زمان ساکن این خانه شده است.
او چند وقتی است بطور کامل درمان شده و حالا سرحال و قبراق نشسته که با غریبهای که از بیرون این چهاردیواری آمده گپی بزند تا هم از دوران قرنطینه و بستریاش در بخش ویژه مبتلایان کووید ۱۹ بگوید و هم از دلتنگی و روزهایی که بدون ملاقات سپری میکند.
از او درباره ابتلا به کرونا میپرسم. بعد از کمی مکث در جوابم میگوید: «یک روز که از خواب بیدار شدم احساس کردم سرما خوردم. آب ریزش بینی داشتم. چند روز که گذشت حالم بدتر شد و دکتر بعد از گرفتن آزمایش تشخیص داد که کرونا گرفتم.
نمیدونی مادر جان چقدر ترسیده بودم. همش پیش خودم می گفتم ای خدا این چی بود که قسمت من شد. نکنه من مثل اینهایی که مردن، بچهها و نوههامو نبینم و بمیرم. دنیا دور سرم میچرخید. پرستارها دلداریم میدادن چیزی نیست و خوب میشم ولی من خیلی خیلی ترسیده بودم. آخه شنیده بودم اگر مددجویی کرونا بگیره میبرنش اوون طرف خط قرمز. میدونی بخش قرمز کجاست؟»
اطلاعی از بخش قرمز ندارم و خدیجه خانم درباره این بخش اینطور توضیح میدهد: «بخشی داریم برای مراقبت از بیمارهای کرونایی که بهش میگن خط قرمز. روزی که من میخواستن منو ببرن، زنگ زدن به پسر بزرگم. اسمش محمد هست. کلی گریه کردم که مادرجان منو دارن میبرن جایی که هیچکس نیست. معلوم نیست زنده بمونم یا نه. مدام پشت تلفن گریه میکردم و پسرم سعی میکرد آرومم کنه. کلی با هم حرف زدیم و بهش گفتم مادر اگر من فوت شدم حواست به خواهر و برادر مجردت باشه.
حساب کنید چند ماه بچهها و نوههات رو ندیدی بعدش به کرونا هم مبتلا بشی؛ خیلی سخته دخترم. چند دیقه بعد هم به پسر دومیام زنگ زدم. اون هم دلداریم داد و امیدوارم کرد که نگران نباشم.
پرستار منو با ویلچر برد بخش مراقبت از کروناییها. توی دلم آشوب بود. قلبم تند تند میزد. از طرفی مریضی از طرفی هم جایی که دربارش فکرهای بد میکردم خیلی اذیتم میکرد. وقتی پذیرش و از خط قرمز رد شدم دیدم چه جای تمیزیه. پرستار و پزشک و بیمارهای دیگه هم هستن. خیالم راحت شد چونکه من تنها نبودم و از طرفی تمیزتر از بخش خودمون بود.»
خدیجه این حرف را دوباره تکرار میکند و میزند زیر خنده. «مادر جان با من بودم برنمیگشتم بخش خودمون از بس که خوب بد. پرستارها و پزشکها مدام سرکشی میکردن و حال و احوالم رو میپرسیدن و اگر چیزی نیاز داشتم برام میاوردن. چند روزی توی این بخش بستری بودم تا اینکه خوب خوب شدم و برگشتم به بخش خودمون.»
به گفته این مادر، هر روز بخش آنها را ضدعفونی میکنند و آموزشها هم ادامهدار است. به مددجویان آموزش میدهند چگونه از خود در برابر این ویروس محافظت کنند و فاصله اجتماعی را رعایت کنند.
«مادر جان من هر روز اخبار رو گوش میکنم. مردم باید خیلی حواسشون باشه. دستاشون رو بشورن، ماسک بزنن. فاصلهشون رو از هم رعایت کنن. من وقتی به بچههام زنگ میزنم همه این توصیهها رو بهشون میکنم. دوست ندارم خدایناکرده مریض بشن. من کرونا گرفتم و اگر پرستارها و پزشکها بهم روحیه نمیدادن شاید الان اینجا نبودم. باید همه رعایت کنن تا این بیماری از بین بره.»
از چشمان خدیجه میتوان فهمید او دلتنگ است. غم را میشود توی نگاهش دید. بیش از ۴ ماه است فرزندان و نوههایش را ندیده. وقتی از او میپرسم دلت برای بچههایت تنگ شده یا نه خنده تلخی میکند.
«دخترم چارهای نیست. همه جا قرنطینه هست. مسئولان هم نگران ما هستن که ملاقات رو ممنوع کردن. هم اینکه ما مریض نشیم و اون کسایی که به ملاقات ما میان. من حاضرم حتی یکسال توی قرنطینه بمونم ولی بچههام کرونا نگیرن. چارهای نیست با این وضعیت. وقتی دلم تنگ میشه بهشون زنگ میزنم. امیدوارم این روزها سریعتر تموم بشه تا من و مددجوهای دیگه بتونیم عزیزانمون رو از نزدیک ببینیم.»
هنوز حرف هایم با خدیجه تمام نشده که مددکار ورودی در بخش سالمندان معلول را نشانم می دهد. جلوی ورودی یک لگن صورتی رنگ گذاشته اند حاوی مواد ضدعفونی کننده. خدیجه می گوید: «همه جا الکل گذاشته اند دست های مان را ضدعفونی کنیم. این سطل هم برای این است که موقع ورود چرخ های ویلچر و کفش مددجویان ضدعفونی شود. خدا خیرشان دهد اینجا خیلی بهداشت را رعایت می کنند.»
از خدیجه می پرسم چطور استرس ویروس کرونا را تحمل کردی؟ پاسخ می دهد: «ما اینجا روانشناس ها و مشاورهایی داریم که در کنار مان هستند در طول این روزها تنهای مان نگذاشته اند از طرفی هر شب سرپرستار به بخش ما می آید و درباره اینکه مریضی یا کسالتی داریم رسیدگی می کنند.»
مددکار جوان که خدیجه را تا محوطه بیرونی همراهی کرده می گوید: «چهار ماه است مددجویان خانواده های شان را ندیده اند البته این دستور رئیس سازمان بهزیستی کشور بوده که به دلیل پیشگیری از ابتلا به ویروس کرونا و اولویت سلامت مددجویان اجازه ملاقات ندهیم با این وجود، از طریق تماس تصویری با خانواده های شان در ارتباط هستند هر زمان که دلتنگی کنند اجازه می دهیم به خانواده های شان زنگ بزنند».
مددکاران می گویند که خیلی از بیماران مبتلا درمان شده اند و به بخش برگشته اند. آنها از روند درمان و کنترل بیماری راضی اند و می گویند؛ سازمان بهزیستی به عنوان متولی این آسایشگاه برنامه های جامع و دقیقی را برای مهار و کنترل شیوع کرونا در دست اجرا دارد برای مثال اگر مددجویی سنش خیلی بالا باشد و به کرونا مبتلا شود با هماهنگی هایی که انجام شده به بیمارستان منتقل می شوند.
روزهای نخست شیوع کرونا در مرکز
از ۳۱ بخش این آسایشگاه دو بخش را اختصاص دادهاند به مددجویانی که به ویروس کووید ۱۹ مبتلا میشوند. بخش شکوفه در اختیار زنان است و بنفشه در اختیار مردان.
به گفته دکتر حمیده پورفهیم معاون توانبخشی و جانشین فرماندهی بحران این آسایشگاه در روزهای اوج کرونا، بخشهای این مجموعه به ۴ رنگ سبز یعنی کم خطر، زرد، خطر متوسط، قرمز، پر خطر و سیاه یعنی خطرناک تقسیمبندی شده بود که در حال حاضر بخش سیاه همچنان فعال است.
مدت زمان قرنطینه کسانی که به کرونا مبتلا میشوند در آسایشگاه به دلیل تعداد زیادن مددجویان در بخشهای مختلف ۴ هفته است بعد از آن و بهبودی به بخش خود منتقل می شود البته به شرطی که هیچ خطری سایرین را تهدید نکند.
دکتر پورفهیم را در محوطه درندشت و سرسبز آسایشگاه ملاقات میکنم؛ زنی خوشرو که با حوصله پاسخ سئوالاتم را درباره شیوع کرونا، تعداد مبتلایان و اقداماتی که در طول ۴ ماهه گذشته انجام دادهاند، میدهد.
پیش از مصاحبه باید بگویم اینجا هزار و ۷۵۰ مددجو دارد که نزدیک به ۱۱۰۰ نفر از آنها نیاز به مراقبت دارند و به اصطلاح پوشکی هستند و حتی قادر به غذا خوردن نیستند و باید مددکاران و مددیاران به آنها کمک کنند. نزدیک به ۷۰ درصد مددجویان با دیابت دست و پنجه نرم میکنند. ۶۵ درصد مشکل فشار خون بالا دارند و ۴۰ درصد نیز بیماری قلبی و عروقی دارند!
خب با این وجود کنترل وضعیت در روزهای کرونایی برای مدیریت چنین مجموعهای با چالشهای بسیاری روبهرو بوده است. پورفهیم از زمان پیک کرونا و کارهایی که برای پیشگیری و کاهش ابتلا دراین آسایشگاه و تجربیاتی که در این مدت کسب کرده است، میگوید:
«اینجا همانند همه مراکز توانبخشی و بیمارستانها و مراکز درمانی در همه دنیا همه را غافلگیر کرد. در بطن جامعه دردسر و مشکلات کمتر بود چرا که جوانها و کودکان و سالمندان کنار هم زندگی میکنند ولی شرایط در این آسایشگاه که هزار و ۷۵۰ سالمند و معلول زندگی میکنند به مراتب سختتر است.
مراقبت و اقدامات درمانی در این خصوص کار ما نیست و ما فقط یک مرکز درمانی کوچک برای برای بیمارهای سرپایی داریم اما همه سعیمان را همراه با کمک سایر نهادهای مردمی و دولتی بکار بستیم.
نخستین اقدام ما از همان زمان این بود که با دستور رئیس بهزیستی کشور ملاقاتها را ممنوع کردیم و از ۱۵۰۰ نیکوکار فقط اجازه دادیم که ۱۶ نفر که همکاری نزدیکی دارند مجوز برای ورود پیدا کنند.
اواخر بهمن ماه و پس از اعلام شیوع کرونا در کشور به مددجویانی که خانواده داشتند نامه نوشتیم، مددکاران تماس تلفنی گرفتند که عزیزانشان را در این وضعیت خانه ببرند و برایشان مقدور نبود.
قرنطینه رو ادامه دادیم و با نظارت بهزیستی و همکاری علوم پزشکی تهران بصورت رندومی از مددجویانی که علامتی از بیماری داشتند تست میگرفتیم. حالا شما حساب کنید چطور میتوانستیم بررسی کنیم مددجویی که چهار اندامش حسی ندارد و درد را احساس نمیکند. شناسایی بیماران خیلی سخت بود مخصوصا معلولان ذهنی.
۱۶ اسفند اولین مبتلا شناسایی شد. این ماجرا را با بهزیستی و وزارت بهداشت گزارش کردیم. تیمی از اداره بیماریها واگیر وزرات بهداشت به اینجا اعزام شدند. تمی هم از اپیدمیلوژیستها آمدند و آموزش دادند که یاد بگیرم کنترل عفونت چقدر در پیشگیری از این ویروس در انتقال به دیگران اهمیت دارد.
آنها تاکید داشتند نقش همکاران ما در پیشگیری چقدر پر اهمیت است. اگر این اقدامات صورت نمیگرفت وضعیتمان حتما بغرنج میشد.
فعالیت شبانهروزی برای کنترل کرونا
دکتر پورفهیم و همکارانش روزها و شبهای زیادی را در این آسایشگاه برای مراقبت مددجویان گذرانده اند آن هم در دورهای که کرونای بیرحم میتوانست از کوچکترین راه خود را به مددجویانی برساند که بیدفاع روی تخت دراز کشیده بودند.
دکتر پورفهیم از ان روزها میگوید: «بخشهای آسایشگاه را تقسیم کردیم. یک بخش قرنطینه داشتیم برای کسانی که علایم کرونایشان مثبت بود که ۳۲ تخت داشت ولی با افزایش آمار این بخش را به زنان اختصاص دادیم و بخش دیگری با ۱۱۰ تختخواب برای آقایان مهیا کردیم.
پروتکلهای وزارت بهداشتی و سازمان بهداشت جهانی را در آسایشگاه با کمک کارشناسان وزارت بهداشت، مسئولان بهزیستی و پزشکان این آسایشگاه بومیسازی کردیم. این جلسات حتی تا نیمههای شب طول میکشید چراکه این موضوع مطرح بود یک بیمار بعد از ۱۴ روز قرنطینه به خانه برمیگردد و با خانواده خود که به عنوان مثال ۴ نفر است برخورد دارد و غذا میخورد ولی در اینجا چنین چیزی مقدور نیست. اینجا مددجو وارد بخش میشود و تعداد مددجویان زیاد است و به همین خاطر تصمیم گرفته شده مددجوی مبتلا ۴ هفته در قرنطینه بماند.
ما همه همکاران را از ۲۳ اسفندماه قرنطینه کردیم. مددکار، روانشناسان، مددکاران، مددیاران، پزشکان و پرستاران را. یکماه اول، دو هفته تیم اول ماندند و بعد تیم دوم. حتی خوابگاه همکاران را در بخشها بردیم تا حتیالمقدور وارد محوطه نشوند و احتمال هرگونه انتقال ویروس را به صفر برسانیم.
شرایط خاصی داشتیم، ۱۱۰۰ مددجوی ما کنترل مراقبت از خود را ندارند و پوشکی هستند و حتی غذا هم نمیتوانند بخورند. ما برای پیشگیری و کنترل عفونت باید به همکاران آموزش میدادیم. کارشناسان شبکه بهداشت و وزارت بهداشت و پزشکان و پرستاران اینجا جمع میشدند یک کلاس برای آموزش دهندهها میگذاشتند و بعد برای سایر همکاران.
آموزشها مثلا این بود که مثلا چطور ماسک استفاده کنیم. چطور دست و پایمان را ضدعفونی کنیم. چطور به مددجویان غذا بدهیم و ...
باید بگویم ۷۰ درصد از مددجویان ما دیابت دارند. ۶۵ درصد از مددجویان فشار خون بالا دارند. ۴۰ درصد مشکلات عروق مثل تنگی عروق و سکته قلبی کردهاند و از همه مهمتر سن بالا دارند.
با توجه به حساسیت بالایی که وجود داشت و اینکه ویروس میتواند از طریق ادرار و مدفوع منتقل شود به همکاران آموزش دادیم که چطور پوشک را عوض کنند که مانع از سرایت احتمالی بشوند، خودشان آلوده نشوند و خطری متوجه مددجویان نشود.
وی در ادامه به فعالیتهای سخت و دشوار همکارانش اشاره میکند: «کارمان شبانهروزی بود و ترس و استرس از ابتلا به این بیماری وظیفهمان را حساستر کرده بود. خب با این وجود همکاران جوان من و خانوادههایشان زیر فشار زیادی بودند که نکند سلامتیشان به خطر بیفتد. همکاران روانشناس ما با پرسنل و خانوادههای انها مدام صحبت میکردند تا روحیه آنها تنزل نکند.
کمکهای بیدریغ مردم هم به ما روحیه میداد. مردم تا جایی که میتوانستند کمک کردند از ماسک و دستکش گرفته تا مواد غذایی.»
پروتکلهای بهداشتی به حساسیت اجرا میشوند
مددکاران و روانشناسان سازمان بهزیستی در کنار فعالیتهای سنگین خود با خانواده و پرسنل مبتلا به کرونا تماس میگرفتند و سعی در افزایش روحیه آنها داشتند. حتی این امکان برای پرسنل مبتلا داده شده بود برای قرنطینه و مراقبت میتواند به بخش ویژه که مخصوص این کار و برای پرسنل تدارک دیده شده است، بیاییند.
دکتر پورفهیم با اشاره به عادی بودن شرایط آسایشگاه عنوان میکند: «ازخردادماه شرایط آسایشگاه نسبت به گذشته بهتر شده است. از ۲۱ بخشی که تقسیمبندی کردهایم که بخش سبزمان کم خطر، زرد خطر متوسط، قرمز پرخطر و سیاه بخش بسیار خطرناک است در حال حاضر دو بخش بخش سیاه فعالیت میکند.
در بخش قرنطینه روزی ۴ بار علایم بالینی و حیاتی بیماران کنترل میشود. ویتامین و زینک و پروتیین برای بیماران تدارک دیدهایم که برای بازیابی سلامت مددجویان مبتلاست. عده پرسنل را در این بخشها بیشتر کردیم و رسیدگیها هم مطلوبتر است.
باید بگویم خودمان را با این ویروس سازگار کردهایم تا بتوانیم کار را جلو ببریم. ملاقات خانوادهها را هدفمند کردهایم.
کمکهای تاثیرگذار
به گفته دکتر فهیمپور کمک و تعامل برخی از دستگاههای دولتی و سازمان و نهادها در کنترل این بیماری در این آسایشگاه بسیار تاثیرگذار بوده است.
او درباره کمکهایی که در طول این مدت به این مجموعه شده است، میگوید: «همکاران من برای کنترل این بیماری از جان و دل کمک کردند. بهزیستی به عنوان متولی بسیار حمایتمان کرد. دوستان شبکه بهداشت برای کنترل عفونت، آتش نشانی منطقه ۷ برای گندزدایی محیط، نیروهای مسلح از طریق فروشگاه اتکا مواد مورد نیاز برای گندزدایی در اختیارمان گذاشتند. سپاه نقاهتگاه راهاندازی کرد که خوشبختانه به مرحله نقاهتگاه نرسید.
از دانشگاه تهران و شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران متخصصان عفونی و داخلی و آی سی یو اعزام شد که بخش آی سی یو داشته باشیم. بیمارستانها در پذیرش بیماران خیلی همکاری کردند.
گروه های جهادی در تامین مواد غذایی بخصوص آبمیوه کمک میکردند و با رعایت موازین بهداشتی در اختیار مددجویان قرار میدادیم. فرمانداری و شهرداری منطقه هم بسیار لطف داشتند که هر وقت کمک میخواستیم بدون فوت وقت حاضر میشدند.»
دکتر پورفهیم امیدوار است با کمک همکارانش در این آسایشگاه و کمک نهادهای مردمی و دستگاههای دولتی روند پیشگیری از ابتلا به کرونا در این مجموعه بطور کامل محقق شود و روزی برسد که همانند گذشته خانوادهها بتوانند برای ملاقات عزیزانشان به اینجا بیایند.
ساعت نزدیک یک ظهر است همراه با عکاس جوان به بخش شکوفه جایی که بیماران مبتلا به کرونا بستری هستند سر می زنیم. در طول مسیر نگاهی به گوشه و کنار آسایشگاه می اندازم همه جا را با دستگاه خاصی گندزدایی می کنند. زنی میانسال که موهایش را رنگ کرده جلوی ورودی بخش شکوفه مشغول تماشای درختان است. از او درباره امکانات این بخش می پرسم. با دست چند پزشک و پرستار جوان را نشانم می دهد و می گوید: «ببین همه اینها بخاطر ما اینجا امده اند. هیچ کم و کسری نداریم خدا پدر باعث و بانی اش را بیامرزد. اگر این امکانات را برای مان فراهم نمی کردند نمی دانیم چه سرنوشتی داشتیم».
نظر شما