فرشتگانی که زمین را برگزیده اند ...

مرکز حرفه آموزی دختران کم توان ذهنی حضرت زینب(س) مرکزی روزانه است که با ظرفیت اسمی ۴۵ نفر و به شکل کاملا خصوصی با کمک یارانه بهزیستی و سهم خانواده اداره می شود.۱۱ نفر پرسنل شامل مربی، روانشناس، کاردرمان،موسیقی درمان و نیروی خدماتی با این مجموعه همکاری می کنند.

"درخت به" درختی بهشتی است. این را از قبل می دانستم؛ اما از روزی که "درخت به " حیاط با صفای مرکز حرفه آموزی دختران کم توان ذهنی را دیده ام- که با آن میوه های سبز روشن در آغاز فصل تابستان دلبری می کرد – مطمئن شده ام.

مرکز حرفه آموزی حضرت زینب(س) در شرق تهران، که به گفته  مدیر مرکز قطعه ای از بهشت خدا بر روی زمین است.

مرکز در خانه ای شمالی به سبک قدیمی و در دو طبقه با یک آشپزخانه و حیاطی کوچک و با صفا  دایر شده است و از بدو ورود طراوت، شادابی، نظم و زیبایی در گوشه گوشه آن چشم را می نوازد.

"خانم منصوره گودرزی"کارشناس علوم تربیتی با گرایش عقب ماندگان ذهنی، صاحب امتیاز و مسئول فنی مرکز، با صبر و حوصله وخوشرویی به پرسش  های من پاسخ می دهد و احساس واقعی خود را از کار در کنار این دختران این طور بیان می کند:از تیرماه سال ۱۳۸۹ که این مرکز تأسیس شده است تا به امروز، همواره از دیدن عواطف و احساسات و خلوص این فرزندان به لذت و آرامش خاصی دست یافته ام. لطافت ها و زیبایی هایی در اینجا می بینم که یقین دارم خارج از این مجموعه نخواهم دید و فکر می کنم خدمت به این عزیزان- با تمام سختی هایی که دارد-از کار کردن با افراد عادی ساده تر است.

قالی بافی، گلیم بافی، مارال دوزی(شبه قالی)، خیاطی، دوخت های تزئینی، روبان و نمد دوزی و تهیه  زیور آلات؛ مواد آموزشی مرکز هستند که دختران بالای ۱۴ سال مرکز را بر اساس بهره هوشی و آموزش پذیری آنان در این کلاس ها دسته بندی می کنند.

برنامه های تئاتر و موسیقی درمانی نیز در مرکز گنجانده شده است که آخرین اجرای موسیقی فرزندان مرکز در نمایشگاهی در برج میلاد  مورد استقبال عموم قرار گرفته است و آلبومی از عکسهای حضور و اجرای آنها نیز تهیه شده است.

گروه تئاتر مرکز هم  در سال ۹۳ در جشنواره تئاتر استان تهران به "مقام اول" دست پیدا کرده اند و به جشنواره اصفهان رفته اند.

این  مرکز روزانه  با ظرفیت اسمی ۴۵ نفر و به شکل کاملا خصوصی با  کمک یارانه بهزیستی و سهم خانواده اداره می شود. ۱۱ نفر پرسنل شامل مربی، روانشناس، کار درمان، موسیقی درمان و نیروی خدماتی با این مجموعه  همکاری می کنند.

سرپرست خدمات مرکز نیز  خانم کریمی است و همه به او "حاج خانم" می گویند. سن و سال بالا و گرد سپید پیری بر موی سرش، ذره ای از نشاط و همت و اراده او نکاسته است. با دقت و حوصله، جای جای آشپزخانه، یخچال و فریزر مرتب  با تاریخ بسته بندی مواد غذایی  و انبار بار و بنشن  را به من نشان می دهد.

استوار و مهربان است و  فرزندان مرکز را فرشتگانی می داند که از آسمان نازل شده اند و همه ما باید آنها را روی چشمهای مان بگذاریم!

او می گوید خانواده های این بچه ها خسته اند و غمگین. به همدردی نیاز دارند و  به همین دلیل در سرای محله و با همکاری شهرداری هر ۳ ماه یک بار کلاس های مشاوره برای آنها برگزار می شود.

هماهنگی و آماده سازی ناهار بچه ها نیز توسط  او انجام می شود که همه غذاها را با سلیقه بسیار تزیین می کند و اعتقاد دارد غذای این بچه ها باید زیبا باشد و آنها را سر شوق بیاورد.

خواسته او از سازمان بهزیستی به عنوان ناظر مرکز، این است که مراکز با اختیار خودشان بتوانند روزهای پنج شنبه را تعطیل کنند. چون مرکز در این روز نیمه وقت است و در همان زمان هم از ۴۵ نفر هنرجو، شاید ۵ تا ۱۰ نفر  حاضر شوند.

صحبت هایم را با خانم گودرزی ادامه می دهم.

او اعتقاد دارد که دختر بودن این فرزندان و به دنبال آن حساسیت ها و تعصبات خاص خانوادگی؛ حضور این عزیزان در عرصه های مختلف را سخت تر کرده است. نیاز همیشگی آنها به یک مراقب و محافظ و همینطور موارد خاصی که باید در مورد آن آموزش ببینند تا مورد سوء استفاده قرار نگیرند و... باز هم مسئولیت خانواده های آنها را بیشتر می کند.

خانم گودرزی محدودیت فضا و استیجاری بودن مکان را از دیگر مشکلات مراکز بیان می کند و می گوید: مراجعین زیادی هستند که به دلیل بهره ذهنی و هوشی خیلی پایین و یا کمبود فضا جذب نمی شوند و اگر تعداد مراکز بیشتر شود می توان به افراد بیشتری خدمت کرد. همچنین اگر ملک اختصاصی داشته باشیم و مجبور به پرداخت اجاره بها نباشیم؛ می توانیم کسانی که قدرت پرداخت سهم خانواده را ندارند، رایگان پذیرش کنیم.

 حالا دیگر نوبت دیدار با فرشته ها و بازدید از بهشتشان می رسد.

روی در هر کلاس عکس و اسامی هنرآموزان با سلیقه و در قابی زیبا نصب شده است. وقتی وارد کلاس می شوم همگی از جا بلند می شوند و سلام می گویند با لباس های فرم سرمه ای، صورت های درخشان  و نگاهی که همه چیز در آن هست: شادی، دلتنگی، امید، حسرت، شوق دیدار شخصی تازه و عطش دیده شدن هنرشان ...

اینجا کلاس قالی بافی است. پای دارهای کوچک  و به دور میزی بلند نشسته اند و هر کس منتظر است تا به او نزدیک شوم و مربی درمورد کارهای زیبا و پیشرفت او صحبت کند. بهره هوشی این گروه به نسبت بیشتر است و به اصطلاح آموزش پذیر هستند. بافت کامپیوتری، گلیم بافی با گره، شبه قالی بافی و ... در رنگهای شاد و زیبا روی میزها به چشم می خورد. عشق و مهربانی را از نگاه مربی ها می توانی دریافت کنی و چقدر شاد و امیدوار می شوی وقتی  پیشرفت های هر گروه  را از آثاری که بر در و دیوار نصب کرده اند، در می یابی.

کلاس های دوخت تزئینی و نمد دوزی هم در طبقه بالا قرار گرفته است. راه پله ها با گلدان های طبیعی زینت داده شده است و همه چیز از امید و پیشرفت حکایت دارد. فرزندان این گروه از بهره هوشی پایین تری برخوردارند و آخرین گروه هم که کم ترین قدرت تربیت پذیری و آموزش پذیری را دارند در کلاس تهیه زیور آلات آموزش می بینند. آنها سعی می کنند مهره های رنگی را به ترتیب رنگ و شکل و یا اندازه به نخ بکشند و گردن بند و دستبند بسازند. آرامش بر همه جا حکمفرماست و مربی با صبر و حوصله ای ستودنی بچه ها را راهنمایی می کند.

یک اتاق کوچک  نیز با تخت و کمدهای مختلف، آخرین مقصد دیدار ماست. اتاق مشاوره و کار درمانی که روانشناس مرکز نیز در آن حضور دارد و بر اساس برنامه ای مشخص به بچه های مرکز مشاوره می دهد. او  می گوید در صورتی که به یکی از بچه ها حالت  عصبی و یا ناسازگاری دست بدهد، او را به این اتاق می آورند و خارج از برنامه به او مشاوره می دهند تا آرام شود.

کم کم باید از فرشته های مهربان مرکز خداحافظی کنم. لقمه ای از برکت بهشتشان در دست دارم و به همراه خانم گودرزی از حیاط خارج می شوم. "درخت به" همنوا با باد، برایم برگ تکان می دهد.                       

کد خبر 2332

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 4 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد