در رسانه| نگاهی به بیم‌ها و امیدهای زنان

بار سنگین زندگی بر دوش زنان معلول سرپرست خانوار

سپهرغرب، گروه اجتماعی - شرایط اقتصادی و زندگی امروزی از یک‌سو و سرپا نگهداشتن خود و دیگر اعضای خانواده از سوی دیگر، موضوعی است که این روزها همه ما به‌نوعی سعی داریم، بتوانیم در آن موفق شویم و به‌راستی که پیچ‌وخم‌های زندگی، نیاز به روحیه و مناسب بودن شرایط اقتصادی دارد. حال در این بین باید دید که زنان معلولی که سرپرستی خانواده را به دوش دارند، در چه شرایطی به‌ سر می‌برند؟

سال‌ها است که در کشورمان کمک به معلولان در زمینه‌های بهداشت، آموزش، معیشت و مسائل اجتماعی مدنظر قرار گرفته است و در مسیر توانمندسازی آن‌ها گام‌هایی برداشته شده است، اما اگر تنها برای یک‌ماه یکی از پاهایتان را در آتل یا گچ ببندید و سری به خیابان‌های شهر بزنید، می‌بینید که در هجمه نگاه‌ها و حرف‌های مردمی چه‌قدر زندگی سخت می‌شود. نامناسب بودن مسیرها، پیاده‌روها، مبلمان‌های شهری، حمل‌ونقل، باجه‌های عابربانک، همه‌وهمه به شما دهن‌کجی می‌کنند و نمی گذارند، حتی لحظه‌ای فراموش کنید که پایتان بسته شده است.

      تصور کنید که روی ویلچر هستید.

چرا راه دور برویم؟ یک سبد خرید چرخدار یا کالسکه‌ای را در دست بگیرید و سری به بازار همدان بزنید و خرید کنید. از وضعیت شلوغی خیابان شهدا و سبزه‌میدان، اگر نجات پیدا کنید؛ مطمئناً در ورودی‌های پیاده‌راه بوعلی به میله‌های آهنی گیر خواهید کرد. اما موتورسواران را می‌بینید که به‌راحتی جولان می‌دهند.

آیا با کالسکه می‌توانید از باجه‌های بانکی پول بگیرید؟ پله‌ها مسیرتان را سد نمی‌کنند؟ چند تا از پاساژهای خیابان بوعلی، آسانسور و فضای مناسب برای ورود دارند؟ سرویس‌های بهداشتی این محدوده برای معلولان کجاست؟

به‌خوبی زمستان سال گذشته را به یاد دارم. مسیری که برای نابینایان درنظر گرفته شده است، در خیابان شکریه به حدی لیز بود که بارها مردم و البته خودم در مسیر لیز خوردن و شکسته شدن پا قرار گرفتیم. حال تصور کنید، فردی نابینا برای کاری مجبور به خروج از منزل بود و دلخوش به مسیرهای ویژه نابینایان.

به‌راستی که باید پذیرفت، هم‌چنان در زمینه مناسب‌سازی‌های شهری لنگ می‌زنیم.

سراغ موضوع سرپرست خانوار بودن برویم. پدیده خانوارهای زن سرپرست به دلایل مختلفی در دنیا رو به افزایش است. لحظه‌ای به‌نوعی که با مقایسه آمارهای مربوط به سال‌های 1355 تا 1395 نیز می‌توان این وضعیت را در کشورمان نیز شاهد بود.

طبق آخرین آمارها، چرخ زندگی 2.5 میلیون خانوار ایرانی به وسیله زنان می‌چرخد، اما در این بین باید پذیرفت که زنان سرپرست خانوار به‌علت وجود مشکلاتی که در زمینه سرپرستی دارند، جزء اقشار آسیب‌پذیر جامعه هستند.

یک زن، زمانی که همسرش را به هر دلیل از دست می‌دهد، مجبور به ایفای نقش‌های چندگانه‌ای می‌شود که گاهی با هم درتعارضند. مسئولیت‌های اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و پیش بردن زندگی همه‌وهمه با هم گره می‌خورند. بدین‌سان بخشی از این زنان با فقر، ناتوانی و بی‌قدرتی در اداره امور اقتصادی خانواده روبه‌رو می‌شوند و سلامت روانی آن‌ها به مخاطره می‌افتد.

اما در این مسیر، چه بسیار زنانی هستند که شیردلانه وارد جریان زندگی جدیدشان می‌شوند و مسیر را به سمت دیگری که همانا شادابی و خوشبختی است، سوق می‌دهند.

با این تفاسیر، در این نوشتار برآن شدیم تا پای صحبت‌های چند بانوی سرپرست خانوار معلول بنشینیم که در ادامه متن این صحبت‌ها را می‌خوانید:

      کاش؛ می‌توانستم کار کنم

خانم بهرامی که از ناحیه دو دست و دو پا دارای معلولیت است، در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی سپهرغرب گفت: 39 سال دارم و 9 سال پیش از همسرم به‌دلیل اعتیادش جدا شدم و مجدداً با فرد دیگری ازدواج کردم، اما او نیز درگیر اعتیاد شد و از وی نیز جدا شده‌ام.

وی با بیان اینکه دختری 14 ساله دارد، عنوان کرد: ماهانه درآمدی 500 هزار تومانی دارم که از سوی بهزیستی به حسابم ریخته می‌شود و در حال حاضر در خانه پدری‌ام به همراه دخترم زندگی می‌کنم.

بهرامی با اشاره به اینکه در سن 6 ماهگی به سبب تشنج، درگیر این معلولیت شده است، مطرح کرد: هم‌اکنون ازنظر درآمد با مشکلاتی روبه‌رو هستم و نمی‌توانم جای مستقلی را برای خودم و دخترم بگیرم.

وی با بیان اینکه کاش می‌توانستم کار کنم، ادامه داد: اگر می‌توانستم کار کنم؛ حتماً این مسیر را انتخاب می‌کردم و برای زندگیمان درآمدی را کسب می‌کردم.

بهرامی در ادامه صحبت‌های خود علاوه‌بر اشاره به مسائل اقتصادی زندگی خود و دخترش از نامناسب بودن وضعیت اتوبوس‌ها و ادارات دارای پله‌های بسیار گلایه کرد.

      کمکم کنید تا جایی را اجاره کنم

خانم احمدی متولد 70 و در 4 انگشت دست چپ خود دارای معلولیت است.

وی در گفت‌وگو با سپهرغرب چنین گفت: دو سال می‌شود که از همسرم به‌دلیل مشکل اعصاب و روانش جدا شده‌ام و پدر و مادری ندارم که حامی من باشند و هم‌اکنون در خانه برادرم زندگی می‌کنم.

احمدی با بیان اینکه یارانه و حقوقم در حدود 200 هزار تومان است، مطرح کرد: برادرم به من گفته که باید از خانه‌اش بروم. بدین سبب می‌خواهم، خانه ای اجاره کنم و دنبال کار هستم، اما کسی به من کار نمی‌دهد.

وی با اشاره به اینکه دارای مدرک دیپلم است، گفت: هم‌اکنون تنها مشکلی که دارم اینست که نیاز به کمک دارم تا بتوانم خانه‌ای را اجاره کنم و می‌خواهم که کمکم کنید تا بتوانم این کار را انجام دهم.

      معلولیت، محدودیت است. چه کسی می‌گوید که محدودیت نیست؟ معلولیت، ممنوعیت نیست

سهیلا فیضی نیز مادر پسر و دختری است که از ماه‌های نخستین زندگی‌اش دچار فلج اطفال شده است.

او را حضوری در پارک مردم همدان دیدم و پای صحبت‌هایش نشستم.

وی در تشریح زندگی خود، صحبت‌هایش را با یاد پدرش آغاز کرد. پدری که به گفته خانم فیضی، همواره این باور را در وی شکل داده که «سهیلا، تو می‌توانی.» و همین‌ها باعث شده تا در درون وی، این باور و امید قلبی شکل بگیرد و موجب موفقیت‌هایش شود.

فیضی که مثل یک روان‌شناس صحبت می‌کرد، در ادامه به شرح زندگی خود پرداخت و از روزهایی گفت که پدرش فوت شد و او با نیز با پسری ازدواج کرد و صاحب فرزند پسری شد.

وی با اشاره به اینکه در آن دوران معلم روستایی در قهاوند بوده است، گفت: بسیاری از روزها به‌دلیل نبود خودروی مناسب، با همکارانم باید سوار کامیون و تراکتور می‌شدیم و به روستا می‌رفتیم. اما من به‌سبب معلولیت پایم نمی‌توانستم همپای آن‌ها باشم و حتی پیش می‌آمد که مرا بغل می‌کردند و سوار آن ماشین‌ها می‌کردند و حتی یک‌بار در هنگام پیاده شدن بریس پایم شکست.

فیضی از دوران سخت تدریسش گفت و اینکه آن دوران برایش نشانه‌ای از امیدواری و تلاش بوده، ادامه داد: هم‌اکنون پسرم در کشور آلمان، مشغول تحصیل در دوره دکترای آسیب‌شناسی ورزشی و دخترم در همدان ماما است.

وی با بیان اینکه بارها برای ترک اعتیاد همسرم تلاش کردم، اما در این مسیر موفق نشدم، عنوان کرد: همین موضوع باعث شد تا یک‌روز پسر و دخترم را به‌عنوان تنها دارایی و سهمم از زندگی بردارم و از زندگی مشترک با همسرم بیرون بیایم.

فیضی با اشاره به اینکه دوره فوق‌دیپلم را ضمن‌خدمت و دوره لیسانس را با حمایت‌های بهزیستی گرفته است، ادامه داد: در دوران خدمتم، مدیر یک مدرسه در حاشیه شهر همدان بودم و در آن دوران سعی کردم، کسی را اذیت نکنم و همیشه سعی و کوششم برای قشر پایین جامعه بیشتر بود.

وی با بیان اینکه سال 94 با 23 سال خدمت بازنشسته شده است، افزود: با قانونی که در بهزیستی وجود داشت و پیگیری مجدّانه توانستم با عنوان سابقه خدمت این ارفاقی را بگیرم و با 23 سال خدمت بازنشسته شوم.

این بانوی معلول سرپرست خانوار با اشاره به 85 درصد معلولیت خود تصریح کرد: معلولیت، محدودیت است؛ چه کسی می‌گوید که محدودیت نیست؟ اما معلولیت، ممنوعیت نیست و نمی‌تواند جلوی تو را بگیرد.

فیضی با تأکید بر اینکه همواره با امید از منزل بیرون می‌آیم، اضافه کرد: من همیشه امیدوارم و در جامعه معلولان نیز به‌عنوان نایب‌رئیس کار کرده‌ام و سعی دارم، افراد معلولی را که در کنج خانه‌هایشان مانده‌اند، بیرون بیاورم.

وی با بیان اینکه هرچند یک پایم مشکل دارد، اما دارای دو دست سالم هستم، پس باید تلاش کنم، عنوان کرد: با لطف الهی و همت دوستان، تیم والیبال نشسته را راه‌اندازی کردیم و مقامات استانی و کشوری بی‌شماری را کسب کردیم.

فیضی با اشاره به اینکه هم‌اکنون نیز در بیمه عمر فعالیت دارد و همه آنجا من را به چشم یک توانمند نگاه می‌کنند، به خواسته خبرنگار اجتماعی سپهرغرب اشاره‌ای هم به محدودیت‌ها و مشکلاتش کرد.

وی در این راستا به عدم توانایی برای سوارشدن به ماشین‌های سنگین برای رسیدن به روستایی که در آن معلم بود، اشاره کرد و افزود: من به‌عنوان یک معلول در سازمان بهزیستی ثبت شده‌ام؛ یعنی برای من صدقه جمع نمی‌کنند. درست است که من معلم بودم، اما من دو فرزند دانشجو داشتم و برای موفقیت‌های بیشترم به کمک‌های بهزیستی هم نیاز داشتم ولی برای دریافت وام به‌شدت اذیت شدم.

این مادر با داشتن شرایط معلولیت، خواستار رسیدن افراد معلول به سهمیه و حقشان شد و افزود: چرا در کشورهای دیگر، تابلوی معلولان باعث می‌شود که کسی در جایگاه مختص ما پارک نکند؟ در کشورهای دیگر اتوبوس‌های ویژه افراد معلول وجود دارد، اما در کشور ما و در شهر ما این امکانات و شرایط مهیّا نیست.

فیضی خواستار حمایت‌های جدی بهزیستی از جوانان دارای معلولیت و مهیّا کردن شرایط برای ازدواج و زندگی آن‌ها شد و گفت: نیاز است تا خانواده‌های دارای فرزند معلول نیز این باور را در فرزندانشان ایجاد کنند که می‌توانند، موفق باشند و معلولیت مانعی برای پیشروی آن‌ها نخواهد بود.

وی با تأکید بر اینکه معلولان فراموش شده‌اند، گفت: هربار می‌خواهند از بودجه‌ای، قانونی یا تسهیلاتی بدهند، معلولان نخستین گروه هستند. اما در اولویت‌های برنامه‌ریزی‌ها و پیش بردن قانون‌ها، معلولان نه‌تنها در اولویت نیستند، بلکه به‌راستی فراموش شده‌اند. چنان که در حال حاضر می‌بینیم که قانون جامع معلولان، ضمانت اجرایی ندارد و البته می‌بینیم که بسیاری از افراد دارای معلولیت نیز نسبت به حق و حقوق خود آگاهی ندارند.

      بانوی معلول همدانی که کارگاه خیاطی راه‌اندازی کرد/ من به معلولیتم فکر نمی‌کنم، بلکه به اهدافم فکر می‌اندیشم

لیلا ابراهیمی، اگرچه بانوی سرپرست خانوار نیست و تاکنون ازدواج نکرده است، اما سرگذشت وی آن‌قدر عبرت‌آموز است که شنیدن داستان زندگی‌اش، خالی از لطف نیست.

وی که در 9 ماهگی دچار فلج اطفال در یکی از پاهایش شده است، هم‌اکنون مسئول یک کارگاه خیاطی در همدان است.

ابراهیمی با بیان اینکه هم‌اکنون در کارگاه خیاطی او چهار خانم فعالیت دارند، مطرح کرد: حدود 10 سالی می‌شود که وارد حیطه خیاطی شده‌ام و سال گذشته برای وام اشتغال‌زایی پنجاه‌میلیون تومانی اقدام کردم، اما برای دریافت آن با مشکلاتی روبه‌رو شدم. سه ضامن کارمند از من می‌خواستند، زیرا نگران عدم پرداخت اقساط وام بودند. بدین‌سان 10 میلیون تومان از مبلغ وام را کاهش دادند.

وی با بیان اینکه برای دریافت این وام 70 روز رفتم و آمدم، گفت: خود بهزیستی باید ضامن ما باشد، من می‌خواهم کار کنم و در این مسیر نمی‌خواهم به معلولیتم فکر کنم.

ابراهیمی با بیان اینکه یکی از کارفرینان موفق سال گذشته شده است، به ورود کارگاه تولیدی خود به حیطه تولید ماسک در دوران شیوع ویروس کرونا نیز اشاره کرد.

این بانوی کارآفرین همدانی که 41 سال دارد، از دوران گذشته خود که به سبب نومیدی و معلولیت از منزل خارج نمی‌شده و همواره احساس کمبود داشته است، سخن به میان آورد و افزود: به خوبی به یاد دارم که هرگز با همکلاسی‌هایم به اردو نمی‌رفتم و حتی خروج از خانه را نیز در برنامه‌هایم نداشتم. اما روی خودم کار کردم و آنقدر مطالعه کردم تا همه این علائم در من بهبود پیدا کرد. کتاب‌هایی با موضوعات انرژی مثبت و قانون جذب می‌خواندم و سعی می‌کردم تا افکارم را به آن سمت سوق دهم و مثبت کنم.

وی با اشاره به اینکه هم‌اکنون علاوه‌بر کارگاه خیاطی خود، دو کارگاه دیگر را برای پیش بردن کارها به من سپرده‌اند، مطرح کرد: ما افراد معلول باید همواره سعی کنیم تا خودمان را به دیگران ثابت کنیم. بسیاری از افراد هستند که با یک تماس تلفنی یک کار خیاطی و دوخت‌ودوز را به من سپرده‌اند، اما به محض اینکه مرا از نزدیک دیده‌اند به سبب معلولیت پایم منصرف شده‌اند.

ابراهیمی با بیان اینکه هم‌اکنون کارگاه خیاطیش در محله حاجی و نبش کوچه آخوند قرار دارد، ادامه داد: همواره از زنان معلولی که می‌شناسم، می‌خواهم تا روی پاهایشان بایستند و قوی باشند و به آن‌ها می‌گویم که دستتان را جلوی دیگران دراز نکنید، مگر شما گدایید؟

وی ادامه داد: من به معلولیتم فکر نمی‌کنم. به اهدافم فکر می‌کنم. حال و حوصله گریه ندارم و به‌دنبال این هستم تا کارگاه تولیدی را با 300-400 نفر پیش ببرم.

      مشکلات زندگی بیش از هر چیز با این باور گره خورده است. نه با جسم/ معلولان را دریابیم

پای این صحبت‌ها نشستن؛ اگرچه برایم بسیار تأمّل‌برانگیز، اما بسیار آموزنده بود. موضوع اصلی همه این گفت‌وگو و وجه اشتراکشان، اگرچه معلولیت‌هایی بود که با زندگی آن‌ها گره خورده بود، اما....

      فصل‌الختام آن، خانواده بود

این خانواده است که می‌تواند از یک فرد دارای معلولیت جسمی، یک فرد موفق و کارآفرین، یک ورزشکار، یک هنرمند، یک موسیقیدان، نقاش و غیره بسازد و این خانواده است که می‌تواند از یک فرد سالم جسمی، یک معلول فکری، روحی، ناتوان و ناموفق بسازد.

آن‌قدر در واگویه‌های این 4 بانوی همدانی جمع‌بندی، نتیجه‌گیری و درس زندگی وجود دارد که در پایان این نوشتار، ترجیح می‌دهم؛ تنها چند نکته را بیان کنم:

ای خانواده‌های ایرانی! هوای دل فرزندان معلولتان را داشته باشید و بدانید، شمایید که آینده آن‌ها را می‌سازید و می‌توانید در صفحه زندگی و دلشان موفقیت یا عدم آن را حک کنید.

از سویی، امیدوارم تا داستانِ بی‌سرانجام مناسب‌سازی فضاهای شهری همدان به پایان برسد و شاهد اتفاقات خوب در حمل‌ونقل، مبلمان شهری و زندگی‌های این افراد باشیم و البته حمایت‌ها از زنان سرپرست خانوار به‌ویژه برای مهیّاسازی یک سرپناه برای ایشان، قدم‌ها آن‌قدر بلند برداشته شود تا هیچ زنی، زندگی خود را با اشک و بغض برای دیگری تعریف نکند.

خبرنگار شکیبا کولیوند

کد خبر 18870

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 10 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد