چند ساعت با آقای معاون در انتهای شهر، «بلوک ۱۳»/ ماجرای عشق و اعتیاد در پایین‌تر از سطح

حاشیه شهر، چون حاشیه است معمولاً در خبرها نمی‌آید اما این بار حاشیه، متن شده و به بهانه توزیع بسته‌های معیشتی با یک مقام مسؤول و چند جوان چند ساعتی را در منتها الیه شمال شرق کلانشهر اصفهان که به آن «بلوک ۱۳»هم می گویند گذراندیم، جایی که در گوشه دوردستی، در زیر تکه پاره وسایل شکسته، یک زوج جوانِ معتاد عاشق هم هستند.

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، همانطور که قرار گذاشته بودیم رأس ساعت ۱۵ در دفتر خبرگزاری حاضر بود تا از آنجا به همراه جمعی از بچه‌های فعال اجتماعی به بهانه توزیع بسته‌های کمک معیشتی بازدیدی از مناطق کمتر برخوردار اصفهان داشته باشیم.

 مجتبی ناجی معاون اجتماعی اداره کل بهزیستی استان اصفهان قرار بود هم، پای صحبت فعالان و خیرین بنشیند و هم از نزدیک آسیب‌های حاشیه شهر را ببیند؛ پس از یک گپ و گفت کوتاه به همراه مهدی خرمی، دکتر جوان دامپزشک بیست و چند ساله و یکی از همان بچه‌های فعال اجتماعی راهی منطقه حصه شدیم.

 پرده اول؛ بیت‌الزهرای حصه

 بیت الزهرا جایی بود که ۱۲۰ بسته معیشتی برای نیازمندان چیدمان شده بود، یکی دیگر از جوانان (که میانگین سنی پایین آن‌ها به چشم می‌آمد) مشغول فیلمبرداری و دیگری در حال توضیح اقدامات انجام شده بود؛ می‌گفت که این فیلم قرار است به دست بانیان برسد تا در جریان روند توزیع بسته‌ها قرار بگیرند.

 چند دقیقه ای فرصت شد تا با آقای معاون در مورد چرایی محرومیت چندین و چندساله حاشیه شهر صحبت کنیم، ناجی حاشیه شهر را یک «مکان» خاص ندانسته و معتقد بود حاشیه شهر یک «فرهنگ» است، به همین دلیل حتی اگر کل حاشیه شهر فعلی اصفهان یا کلانشهرها را به نحوی از لحاظ مالی تأمین کنیم بازهم در کنار آن یک حاشیه شهر جدید شکل می‌گیرد.
 وی این نظریه را این طور توضیح داد: افرادی که در حال حاضر در منطقه حصه و دارک اصفهان به عنوان حاشیه شهر، زندگی می‌کنند کسانی هستند که به هر دلیل امکان زندگی در خود شهر را ندارند، تصور عموم این است که همه این افراد به دلیل فقر حاشیه شهر را برای زندگی انتخاب می‌کنند اما در واقعیت اینطور نیست، بسیاری از این افراد کسانی هستند که با الزامات شهرنشینی سازگاری ندارند، اشخاصی که رعایت هنجارهای اجتماعی برای آن‌ها مقدور نیست، این موضوع می‌تواند به اعتیاد، مشکلات روانی، قانون‌گریزی و ... مربوط ‌شود.
 ناجی در ادامه رویکرد بهزیستی را «توانمندسازی» اعلام و می‌گوید: وقتی شخصی زیرنظر بهزیستی قرار می‌گیرد دو سال وقت صرف می‌شود تا شخص مشکلات ضروری‌اش حل و در ادامه خودش بتواند برای ادامه زندگی مستقل شود؛ یکی از چالش‌های بهزیستی افرادی هستند که نسبت به آموزش و فراهم آوردن بستری مقاومت می‌کنند و ترجیح می‌دهند از همان مستمری ماهانه گذران زندگی کنند.
 معاون اجتماعی اداره کل بهزیستی استان اصفهان در ادامه هم برای تأکید این جملات را اضافه کرد: نمونه‌های متعدد داشته‌ایم که علی رغم فراهم شدن بستر برای خودکفایی افراد خودشان حاضر نشده‌اند، در یک نمونه قبل از نوروز ۹۹ با صاحبان کارخانه تن ماهی برای اشتغال زنان سرپرست خانوار صحبت کردیم و قرار شد در آن محل شاغل شوند اما با این بهانه که بوی ماهی را نمی‌توانیم تحمل کنیم از کار سر باز زده‌اند، یا حتی برای برخی مقدمات کار در منزل را ایجاد کردیم اما باز هم استقبال نشد.

 پرده دوم؛ وقتی سر درد و دل باز می‌شود

 سیدامیر یکی دیگر از جوانان پرشوری است که در این سال‌ها طوری در میان مناطق حاشیه شهر فعال بوده که بیشتر محلی‌ها می‌شناسندش، او که در شبکه‌های اجتماعی هم فعال بوده و مرتباً در تلاش برای جذب کمک‌های خیرین است، در مواجه به آقای معاون برخورد سردی دارد و زیر لب می‌گوید «خود مدیرکل هم قبلاً آمد و اتفاقی نیفتاد».
 با وجود این، دیدن یک مسؤول در هر جایگاهی که باشد برای این جوانان فرصت مغتنم و روزنه امیدی برای جذب حمایت است، صحبت که شروع می‌شود سر دردودل آن‌ها هم باز می‌شود، گلایه‌هایی مدت‌ها انباشته شده و حالا که فرصت را مناسب می‌بیند سرباز می‌کند.
  سید امیر بدون آمادگی قبلی چند مورد از نیازمندان واقعی منطقه را مرور می‌کند و از آقای معاون سؤال می‌پرسد که چرا باید وضع آن‌ها این چنین باشد؟ از دختر جوانی می‌گوید که اگر چندقلم دیگر از جهیزیه‌اش جور شود می‌تواند به خانه بخت برود و از منزلی که طبقه دیگرش پاتوقی برای معتادان شده نجات پیدا کند.
 ناجی در ادامه تاکید می‌کند حضور سازمان‌های مردم نهاد و خیرین در کنار بهزیستی واقعاً لازم است، آن‌ها می‌توانند در کنار ما قرار بگیرند و نه در مقابل، در این صورت هر دو طرف می‌توانند خلأهای یکدیگر را پر کنند.
 جوان‌ها بسته‌ها را در صندوق عقب سه خودروی شخصی می‌گذارند و به سمت منطقه هدف حرکت می‌کنیم، مقصد جایی است که شهر تمام می‌شود و بیابان آغاز، آخرین خانه‌هایی که انگار در دنیای دیگری زندگی می‌کنند، بچه‌های زیادی در یک پارک کوچک بازی می‌کنند، دست فروشی فلافل و سمبوسه می‌فروشد و در کنار دیوار حداقل ۲۰ معتاد کوچک و بزرگ در حال مصرف مواد هستند.

  

پرده سوم؛ در میان معتادانِ در حال مصرف

شرایط به گونه‌ای است که جوانانی که آشنایی کاملی نسبت به محل دارند به ما توصیه می‌کنند به صورت جمعی و در کنار آن‌ها حرکت کنیم و فاصله‌مان را حفظ کنیم، آقای معاون کت را در می‌آورد، شاید دلیلش گرمای هواست و شاید ترجیح می‌دهد در این منطقه به صورت غیررسمی‌تر حضور پیدا کند.
تعدادی از معتادان در حال مصرف متوجه حضور ما می‌شوند اما به ادامه کار خود می‌پردازند، بقیه سر در لاک خود کرده‌اند اما «حسین» از مهمان بدش نمی‌آید و با خنده به استقبال می‌آید، برای خودش با چندتا چادر خانه‌ای برپا کرده و جلوی چادرسنگ‌ها را با نظم جالبی روی هم چیده است.
حسین که راننده بوده و دو پسر سرباز دارد، می‌گوید ۱۶ بار از کمپ فرار کرده، در سنگر زندگی می‌کند و بر خلاف ظاهر غلط‌اندازش بدون تپق حرف میزند اما آخرش تنها خواسته‌اش کمی پول نقد است که همه می‌دانیم محل مصرفش کجاست.
حسین سر شوخی را باز می‌کند و می‌گوید چند دقیقه قبل باد شدیدی شروع شد و داشت خانه‌ام را از بین می‌برد، به خدا گفتم، خدایا این یکی را از من نگیر، بعد از چند ثانیه وزش باد کم شد و به‌خیر گذشت! آقای معاون سعی می‌کند ترغیبش کند بعد از کرونا یک بار دیگر به کمپ برود اما او انگار که دیگر ناامید شده است.

پرده چهارم؛ یک زوج جوانِ معتاد عاشق

بچه‌ها از یک مورد خاص صحبت می‌کنند که از این قسمت فاصله دارد؛ حدود ۵۰۰ متر دورتر از آخرین خانه‌های شهر و نزدیک اتوبان یک حفره کم‌عمقی با تکه‌پاره‌های وسایل شکسته پوشیده شده، بچه‌ها می‌گویند اینجا محلی زندگی یک زوج جوان معتاد است، زوج ۳۰ ساله‌ای که البته در آن زمان حضور نداشتند.
بچه‌ها در مورد زوج می‌گفتند که در عین حالی که معتاد و نیازمندند اما عاشق هم هستند، زن دچار مریضی است و مرد گفته اگر خیرین درمانش را تقبل کنند حاضر است ترک کند، ناجی در خصوص این مورد می‌گوید: این فرد شرایط بهتری نسبت به حسین دارد که از کمپ فرار کرده و اراده‌ای برای ترک ندارد، برای این زوج هنوز جای امید هست، می‌شود موضوع درمان زن را هم پیگیری کرد.
همانطور که با فاصله از خانه‌ها ایستاده بودیم بحث بومی بودن یا نبودن افراد منطقه به میان آمد، یکی از بچه‌ها گفت این قسمت اکثرشان آواره‌های سایر استان‌ها و حتی سایر کشورهای آسیایی هستند و درصد کمی از ساکنان از اهالی اصفهان هستند. او ادامه می‌دهند این منطقه جرم‌خیزترین و بدترین وضعیت را نسبت به سایر نقاط حاشیه شهر دارد به طوری که نام «بلوک ۱۳» بر آن گذاشته‌اند.

پرده پنجم؛ حاشیه‌های توزیع بسته‌های معیشتی

توزیع بسته‌ها را شروع می‌کنند، خانه‌های مدنظر از قبل مشخص شده و این طور نیست که درب همه خانه‌های یک کوچه را بزنند؛ همین موضوع موجب اعتراض بسیاری از ساکنان می‌شود که خود را مستحق‌تر می‌دانند، اما بچه‌ها می‌گویند تک تک این خانواده‌ها را می‌شناسیم و اسامی آن‌ها برای گرفتن کمک ثبت شده، یا در روزهای گذشته بسته دریافت کرده‌اند و یا در نوبت روزهای آینده هستند.
یکی دیگر از جوان‌ها می‌گوید با توجه به شناخت قبلی که داریم، کسانی که بیشتر درخواست می‌کنند کمتر نیازمندند و افراد آبرومند بی سر و صدا بسته را تحویل می‌گیرند و تشکر می‌کنند، برخی به دلیل اعتیادشان بسته‌ای که مثلاً ۲۰۰ هزار تومان خریداری شده را می‌گیرند و به قیمت خیلی پایین‌تری می‌فروشند تا پول موادشان تأمین شود.
ناجی در خصوص همین اظهار نیازها هم معتقد است: یکی از مشکلات جدی ما در بهزیستی حضور افرادی است که به واسطه سر و صدایی که بلند می‌کنند مورد توجه قرار گرفته و به این طریق برای دریافت کمک ما را تحت فشار قرار می‌دهند، بعضاً به سراغ سایر مسؤولان و ادارات رفته و از آن‌ها نامه و توصیه‌نامه می‌آورند و همین موضوع باعث می‌شود تا نیازمندان آبرومندی که کمتر اهل مراجعه کردن هستند محروم بمانند.

پرده ششم؛ آرزویی کوچک اما عمیق

کمی آن‌طرف تر دختری خردسال خودش را به خودروها می‌رساند و از علاقه‌اش به تحصیل می‌گوید و این که ۱۱ سال دارد اما نتوانسته به مدرسه برود، ملتمسانه از آقای معاون که عمو خطابش می‌کند، کمک می‌خواهد و می‌گوید برای اول مهر لوازم‌التحریر نیاز دارد.
آقای معاون هم شماره‌اش را می‌دهد تا بتوانند مستقیم با خودش ارتباط بگیرند، دخترک با همان زبان بچگی‌اش دعای خیر می‌کند و ناباورانه چندین بار سؤال می‌کند که «عمو واقعا کمکمون می‌کنی؟».

پرده آخر؛ ارتباطی برای  آغاز یک مسیر

توزیع بسته‌ها ادامه دارد که همراه با آقای معاون از گروه جدا می‌شویم، ناجی از زحماتشان تقدیر می‌کند و به آن‌ها دلگرمی می‌دهد، در مسیر بازگشت آقای معاون از محدودیت‌های بهزیستی می گوید و این که می‌توان بهتر از این‌ها هم کار و هم‌افزایی کرد.
معاون اجتماعی اداره کل بهزیستی استان اصفهان در پایان می‌گوید: «اگر این جوان‌ها بخواهند بهتر می‌توانسیم تعامل کنیم»؛ او می‌گوید تصور جوانان فعال و پرشوری که خودجوش به میدان آمده و اقدام می‌کنند از یک مدیرکل دقیق نیست، آن‌ها نمی‌دانند کارکرد یک نهاد مانند بهزیستی آن هم در سطح استان تا چه اندازه وسیع است، در کنار گستردگی کار، بروکراسی اداری و مسائل مربوط به خود کارمندان و سیستم هم انرژی بسیاری می‌گیرد و سایر محدودیت‌هایی که به چشم نمی‌آیند.
با این وجود انگار از این شور مؤمنانه جوانان در انتهای شهر به وجد آمده، چند مورد را برای رسیدگی در دستور کار قرار داد، شماره سرگروه‌ها را گرفت تا بیشتر با آن‌ها در ارتباط باشد و شاید این آغاز یک ارتباط دو طرفه برای کنترل بخشی از معضلات بلوک سیزدهی باشد که تا روزهای قبل شاید کسی به دیده شدنش امیدی نداشت... .

گزارش و عکس از محمد حسین امینی هرندی

کد خبر 18191

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 1 =

خدمات الکترونیک پرکاربرد